فراموش کردم
رتبه کلی: 15


درباره من
به سامانه ی ارتباط با من خوش آمدید . . . . . . . .
در خصوص ارتباط با من : اگه میخوای من رو ببینی عدد 1
اگه میخوای با من دوست شی عدد 2
اگه میخوای منو ادد کنی عدد 3 ا
گه میخوای با من ازدواج کنی عدد4
اگه عاشق منی عدد5
اگه کاری نداری فقط میخوای کامنت بزاری عدد 6
اگه میخوای شمارتو بدی عدد 7
با تشکر




--------_________-----------


اینایی که فکر میکنین من خیلی الافم
اینطور نیس
من یه زندگی بیرون از اینترنت هم دارم
فقط پسوردش یادم رفته...




----------______________-------





ادم خاصی نیستم...


مخاطب خاصی هم ندارم...


فقط حس خاصی دارم...


خودم هستم ...


خود خودم...


بخاطر کسی هم خودمو تغییر نمیدم...


پس راهت را بگیر و برو ...


حوالی ما توقف ممنوع است ...





















هــــی فــــلانی !!!

عــــاشقــــانه های مــــرا به خــــودت نــگیر...

مـــخاطب مــن ،

مـعشوقـــه ایـست کـه

هنـــوز به دنــیا نــیامده اســــت

تـــو کـــه مـــدتــهاست بـــرای مــن از دنــیا رفـــته ای ...
پسر غمگین (PESAREGAMGIN )    

خدا خر را آفرید و به او گفت:

منبع : http://sedayemehrabani.parsiblog.com/Archive/%D9%8
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۹/۱۴ ساعت 12:42 بازدید کل: 260 بازدید امروز: 123
 

 



خدا خر را آفرید و به او گفت:

تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد.

خر به خداوند پاسخ داد:

خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.

خدا سگ را آفرید و به او گفت:

تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.

سگ به خداوند پاسخ داد:

خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد.

خدا میمون را آفرید و به او گفت:

تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.

میمون به خداوند پاسخ داد:


بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.

و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت:

تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

انسان گفت:

سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خر نخواست، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده. و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد.

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!

و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند، و مثل خر بار می برد!

و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد!

و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند!

این مطلب توسط بیوک محمودی بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)