فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 9519


درباره من
گراهام بل عزیز تلفنی که زنگ نمی زند نیاز به اختراع نداشت !!
حوصله ات سر رفته بود چسب ِ قلب اختراع می کردی ؛
می چسباندیم روی این ترک های قلب صاحب مرده ـمان
و غصه ی زنگ نخوردن تلفنی
که اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!
ساده بگویم گراهام بل عزیـــز !
حال این روزها مرا ، تــو هم هم مقصری
پارسا.... (Parsa--73 )    

دل نوشته(تا حالا شده...؟؟)

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۱۳ ساعت 17:20 بازدید کل: 214 بازدید امروز: 116
 

دلنوشته(تا حالا شده...؟؟)

 

شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

اگه از دل نوشته من خوشت اومد نظر و امتیاز یادت نره.

ممنون.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۲/۱۳ - ۱۷:۲۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)