دهکده

a
دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر
غــــم . . . ؟ حــاضــر
درد . . . ؟ حــاضــر
دوری . . . ؟ حــاضــر
عــشــق . . . ؟
بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟
باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ ! ! !
غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه ،
اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم...!!!
========
نگران شب هایم نباش، تنها نیستم، بالشم، هق هق گریه هایم، قرص هایم، دفتر کاهی نوشته هایم، سردی دستانم همه هستن

سلام در باره ی خودم
عشق چیست؟
اگر خنده است چرا می گیریم؟
اگر گریه است
چرا می خندم ؟
اگر عشق است چرا به آن نمی رسم؟
اگر عشق نیست چرا عاشقم؟
اگر مرگ است چرا زنده ام؟
اگر جاودانه است چرا روزی صد بار می میرم؟
========================================
((وصیت .....می کنم))
اگر دور از تو در این غربت بمیرم
وصیت میکنم
که مرا در جای بلند بگذارند
تا وطنم را تماشا کنم
و چشمانم را باز بگذارند
که همه بداند که یا دست
خالی وهنوز به آرزوهایم نرسیدم
و دهانم راباز بگذارید تا همه بدانند
که گفته هایم ناتمام است
و سینه ام را باتیغ بشکافند
تا همه بداند که عاشقم
ودو تیکه یخ را مانند صلیبی
بر بالای قبرم بگذارید تا در
اولین طلوع خورشید آب
شوند وبه جای مادرم بگرید
آه....
این آرزوهای من است
______________________
کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی
به رویش دست میکشیدم
تــو از درونش
با آرزوی من بیرون می آمدی!
---------------------------------------
هیچ از خودت پرسیدی عاقبت این دل عاشق چه میشود؟؟؟
هیچ از خودت سوال کردی به کدامین گناه مرا تنها گذاشتی؟؟؟
کاش لحظه رفتن اندکی تامل می کردی و به گذشته می اندیشیدی به گذشته ای نچندان دور به روز اول آشنایی به قسم هایی که برای هم خوردیم و به قول هایی که به هم دادیم...

گاهــــــی دلم برای خودم میگیرد

گاهــــــــــی دلم برای پاکیهای کودکانه تنگ میشود

گاهی دلم از رهگذرانی که در این مسیـر بی انتها روزی آمدند و روزی هم رفتند خسته میشود

... گاهـــــــی دلم از راه گذرانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد

گاهــــــــی آرزو میکنم ای کاش
دلــــــی نبود تا تنگ شود

تا خسته شود...

تا بشکند...!
============================================================================================
یه سری استاد دانشگاه رو دعوت کردن ( از دانشگاه مهندسی ) به فرودگاه

و اونا رو توی یه هواپیما نشوندن و وقتی درهای هواپیما رو بستن از بلندگو بهشون اعلام کردن که:
"این هواپیما ساخت دانشجوهای شما هست ..!"
وقتی اساتید محترم این خبرو شنیدن همه از دم اقدام به فرار کردن!
همه رفتن به سمت در خروجی جز یه استاد

که خیلی ریلکس نشسته بود ..!

پرسیدن : چرا نشستی؟ نگو که نمیترسی!!
استاد با خونسردی گفت :
"اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای منه ؛ که شک دارم پرواز بکنه ..

تـــــــــــــــــازه اگـــه روشن شه