فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 7849


درباره من
حوریا (R-MALEK )    

*****

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۳۰ ساعت 18:08 بازدید کل: 127 بازدید امروز: 126
 

مردی در حال  ور رفتن با ماشین جدیدش بود.

 

 دختر 4 ساله اش سنگی برداشته بود و بدنه ماشین را خراش می داد.

 

وقتی مرد متوجه شد با عصبانیت دست دخترک را گرفت واز روی خشم چند ضربه محکم به دستش زد

 

غافل از اینکه با اچار در دستش این ضربات را وارد می کرد.

 

در بیمارستان دخترک بیچاره شکستگی های معتدد انگشتانش را از دست داد.

 

وقتی دختر پدرش را دید با چشمانی دردناک از او پرسید  پدر  انگشتانم کی رشد می کنند؟؟؟؟؟

 

پدر خیلی ناراحت شده بود وحرفی نمی زد.

 

وقتی از بیمارستان خارج شد  رفت به سمت  ماشینش و چندین بار به ان لگد زد.

 

حالش خیلی بد بود نشست و به خراش های روی ماشین نگاه کرد.

 

******دختر نوشته بود:((دوستت دارم بابا جون.))******

 

(به خاطر داشته  باشید که عصبانیت و عشق حدو مرزی ندارند.)

 

همیشه به خاطر داشته باشید که وسایل زندگی را باید استفاده کرد و مردم را باید دوست داشت و به انان عشق ورزید.

 

اما مشکل جهان امروز این است که مردم استفاده میشوند و وسایل و چیزها دوست داشتنی میشوند

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۳۰ - ۱۸:۰۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)