امروز یه کمی دلم گرفته یاد بچگی افتادم .. این شعر یادم افتاد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد..
اولین روز دبستان باز گرد / کودکی ها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی / بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند / یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود / آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس / روبه مکار و دزد چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است / سفره پر از سبوی نان گندم است
کاکلی ،گنجشککی با هوش بود / فیل ،نادانی برایش هوش بود
با وجود سوز و سرمای شدید / ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم / ما پر از تصمیم کبری می شدیم
همه همکلاسی های من یادم کنید / باز هم در کوچه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود / جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم / لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن اموزگار ساده پوش / یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم ،یاد و هم نامت بخیر / یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساسات من بازگرد این مشق ها را خط بزن...