فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 8424


درباره من
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب

فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت. تا این که جایمان را عوض کردیم

حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که کجا می رویم؟ برمیگردد و با لبخند می گوید:

تو فقط رکاب بزن
رها1889 (RAHA1889 )    

از همان زمان کودکی هرکه را دوست داشتیم....

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۱/۰۴ ساعت 02:30 بازدید کل: 106 بازدید امروز: 105
 

از همان زمان کودکی هرکه را دوست داشتیم

وقت رفتنش که میشد

یا بی خبر میرفت یا با وعده ی دروغ برگشتنِ زود رهایمان میکرد ! که ناراحت نشویم

یا شایدم مانع رفتنش نشویم !

از همان کودکی به ما یاد میدادند آنکه دوستش داری رفتنش ناگهانی است

بی خبر است ، ما چرا نمیخواهیم این را یاد بگیریم ،

نمیدانم …

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۱/۰۴ - ۰۲:۳۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)