قطره قطره باران شدند و سیل شدند و راه افتادند تا بشویند سیاهی و تباهی را...
پس از کربلای 5 بود که میانه کربلا شد...
صدای مهیب هواپیمای یزیدیان و بمباران لاله های بی گناه...
نیزه های بعثیان صف کشیدند تا گل ها، عطر آزادی را بر مشام بادها منتشر کنند...
گل ها همه شاخه شاخه شکستند، برگ برگ پرپر شدند، تا ریشه انقلابمان از گلاب ناب سیراب شود ...
راز آزادی و ماندگاری مان همین است...
برای ثانیه هایی سکوت می کنیم ...
صدایی تنمان را به لرزه در نیاورد، نه؟
زهر دشمنانمان هنوز هم نتوانسته درختی که با خون شما سیراب شده است را بخشکاند...
حدیث زینبیه، حدیث نامکرر است ...
حدیثی بی نهایت و لبریز از درس عاشقی ...
میان خاک و خون آرمیدید و نوای بیداری و سرافرازی سر دادید ...
شهید زینبیه، ای که حدیث حجابت زمزمه دختران پاک...
ای حدیث زنده ی زینب کربلا...
نیمکت ها و کتاب ها و چادر ها و جان هایتان سوخت همچو خیمه های حسین...
تن هاتان پاره پاره گشته همچو یاران حسین...
کربلای شهرم شمایید ...
بهشت شهرم شمایید ...
ای همنشینان زینب در بهشت ...
ما را دعا کنید ای شهیدان زینبیه ...
رضا امامی / 12 بهمن 1393