شايد وقتی نامی از فحشا برده شود، اولین تصویری که در ذهن نقش میبندد، تصویری از زنان بدبخت و مفلوک و یا هوسرانی باشد که در ازای پول، تن به خود فروشی میسپارند. اما اگر به لایههای زیرین جامعه نگاهی دقيق شود و این معضل مورد واکاوی قرار بگیرد، شاید یکی از عناصر تأثیرگذار بر روی افزایش آمار فحشا، فقر و فلاکت اقتصادی باشد. اما آیا فقط بین فقر و فحشا این رابطة معنادار وجود دارد و یا عوامل دیگری هم میتوان در جامعه یافت که نقشی به مراتب تأثیرگذارتر از فقر، بر روی افزایش فحشا در جامعه دارند؛ چرا که لازمة به فحشا کشیده شدن، فقر نیست و هر کس به این وادی کشیده میشود، حتماً فقیر نیست. از اینرو، خوب است که آسیبشناسیِ دقیقتری بر روی این مساله صورت بگیرد و برای حفظ دوام و قوامِ جامعه هم که شده، کسانی که خواهانِ اصلاحات در جامعه هستند، نیمنگاهی به غیر از سیاست، به دیگر ابعاد زندهگی شهروندان ما هم داشته باشند تا فرصتهای بیشتری برای سالم و ایمن ماندن در جامعه، برای نسل امروز و فردایِ ما فراهم شود.
جامعة امروز افغانستان با کدام چالشهای جدی مواجه است و کدام بحرانها، تهدیدکنندهترین معضلات را برای مردمِ ما به همراه داشته اند؟ شاید این پرسشی باشد که اگر هرچه زودتر برای آن پاسخی بیابیم، به همان نسبت برای رسیدن به موفقیت، راههای بیشتری را فرا روی ما قرار خواهد داد. امروز همه قبول دارند که افغانستان در فساد غرق شده است
و این فساد که برجستهترینِ آن را فساد اداری میخوانند، در محراق توجه جامعة جهانی و نیروهای داخلی قرار گرفته است. اما باید توجه کرد که رشد فساد در جامعه روز به روز ابعاد گستردهتری به خود گرفته و هر نوعِ آن که متولد میشود،
حلقة مکمل فسادی خواهد بود که در بطن جامعه در حال تکثیر شدن است. اما به جرات ميتوان ادعا کرد که نوعی از فساد که در کنار انواع دیگرِ آن، همیشه مکملکنندة لذت غوطهور شدن در فساد از انواع گوناگون اداری و سیاسی و نظامی و... بوده است، فساد اخلاقی است که اگر روایت را وارونه بخوانیم، شاید بتوان گفت که آغاز و نقطة شروعِ هر فساد دیگر هم محسوب میشود. زيرا تن به رشوتخواری دادن،
زورگیری، باجگیری و فرار از کار و بیکاریِ پنهان در ادارات و حتا خرید و فروش آرا در پارلمان و محاکم و دیگر رسواییهایی که در بطن نظام اداری و سیاسی ما رونما شده و در حال تکرار است،
همه و همه ناشی از ضعف اخلاقیيی است که در کل باعث میشود كه برای ساختن زندگی مرفهتر و به عیشوکام برابرتر، سرحدات و مرزهای اخلاقی را شکسته و از آن عبور کرده و در نهایت شاهد یکچنین افتضاحاتی باشیم که هر روز تکرار میشوند.
فحشا چرا با نامِ زنان پیوند خورده است و آیا این معضل اجتماعی، تولد و رشدش فقط وابسته به زنان و نحوة عملکرد آنها در جامعه است؟ نقش مردان در افزایش آمار فحشا و گسترش فساد اخلاقی در جامعه چیست؟ آیا کسی تا به حال از مردانی که برای تأمین زندهگی خود دست به تنفروشی زده اند، صحبتی کرده است؟ صحبت از مسايلی از ایندست هنوز در جامعة ما مشکل است و شاید
پرده برداشتن از بسیاری از مشکلات اخلاقی که حتا در دانشگاههای ما تبارز پیدا کرده، مناسب نباشد! اما پرسش اینجاست، با صحبت نکردن و صداهای اعتراض را خاموش کردن، جامعه به سمت بهبود پیش خواهد رفت
و یا اینکه این سکوتها به بیخبریها و غفلتها دامن زده و بستر را امنتر و میدان را فراختر برای سوءاستفادهکنندهگان و تاجران جنسیيی مهیا میکند که در فضای درهم ریختة سیاسی و اقتصادی در یک جامعه، میتوانند به سبک و سلیقة خود به بهرهبرداری و نهادینه کردن مقاصد شوم خود بپردازند؟
آیا امروز نیاز نیست که از خود بپرسیم آیا موریانههای بیایمانی و اومانیستگرایی در جامعه كه یکسره وجود هر حسابوکتاب و قیامتی را به سخره میگیرند و از درون در حال خالی کردنِ مردم از هر آنچه که انگیزههای ناب ديني مینامیمش هستند، خطرناكتر از حملات شورشيان نیست؟
اگر افراطگرایی و بنیادگرایی، تفکراتی خطرناک و دهشتناک اند و سلبکنندة آرامش؛ آیا افکاری که در تضاد و برای مبارزه با این تفکرات به صورت تفریطی، نوع دیگری از افراطگرایی را به نمایش میگذارند، خود تهدیدی دیگر برای ثبات و نظم جامعه نیستند؟
چرا امروز برای انحطاط اخلاقی جامعه، کسی نگران نیست؟ آیا انحطاط اخلاقی، مساوی با دموکراسی است و منهای این انحطاطگرایی، مردمسالاری تحقق نخواهد یافت؟ آیا هر عمل و عکسالعملی که برای نظم اخلاقی و رعایت اخلاق در جامعه ـ که اساسِ احترام داشتن و احترام شدن برای هر شهروند است
و فقط در سایة این احترام است که زنان، جایگاه خود را خواهند یافت و از آزادی و مصوونیت برای فعالیتهای اجتماعی بهره خواهند گرفت ـ صورت بگيرد، زير عناوین مختلف تحجرگرایی و عقبماندهگی، فرصتِ تبارز و بالیدن را بهدست نمیآورد؟
چرا ما به رشد فحشا در کنار فساد اداری و سیاسی، به صورت جدی توجه نمیکنیم و برای مبارزه با آن و آسیبشناسیاش کاری جدی انجام نمیدهيم؟
قربانیان فحشا، تجارت جنسی، مافیای مواد مخدر و سیاست حاکم در منطقه چه ارتباط معناداری با هم دارند؟ آیا زنانِ ما به واقع در صف اول نبرد و قربانی شدن نیستند؟ آیا به نام مبارزه برای زن و احقاق حقوق او، سوءاستفادههای کلانی از نام زن در این سرزمین صورت نگرفته است؟
چرا به جای اینکه بعضی پروژهها برای حفظ سلامت جسمِ روسپیان در این دیار بهراه بیافتد و با رساندن دارو و حتا کمکهای نقدی بخواهند نوعی حمایت خود را از آنها نشان دهند، برای آسیبشناسیِ این معضل و ریشهکن ساختنِ آن کاری جدی صورت نمیگیرد؟ آیا فکر نمیکنید که رابطة معنا داری میان افزایش بیبندوباری اخلاقی و سیاستهای کلان منطقهيی و بینالمللی در افغانستان وجود دارد؟
و پرسش آخر اینکه بعضی رسانههای ما در راستای تحقق کدام اهداف بلندمدت در این سرزمین، به کندن قبر اخلاق و ارزشهای اخلاقی که ریشه در باورها و اعتقادات ما دارند، پرداخته اند؟ و آیا کسی هست که بتواند فاجعهيی را که در راه است، انکار کند و بگوید شهر در امنوامان است؟
چه مرجعی برای پاسخگویی به اين پرسشها خواهد بود آنهم در زمانی که همة معیارها درهم ریخته و هر کس میخواهد در این هیاهوی بهراه افتاده، به هر قیمتی که شده جای پایی برای خود در این دیار دستوپا کند.
برگزیده ای از سایت خاوران دات کام