فراموش کردم
رتبه کلی: 2219


درباره من
Sara _Tajik (Rimani )    

دفتر مشق سارا

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۱۲ ساعت 13:40 بازدید کل: 249 بازدید امروز: 153
 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد:سارا...

دخترک خودش را جمع و جور کرد،سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت:بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد،به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن؟ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه میخوام در مورد بچه بی انظباطش باهاش صحبت کنم.

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد...بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت:

خانوم...مادم مریضه...اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت:بشین سارا ...و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۲/۱۲ - ۱۳:۴۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)