دیگر گله از یارم اینبار نخواهم کرد
بر زنگ صدای او اصرار نخواهم کرد
هر چند که چشمانم در هجرت او بارید
آیینهی قلبم را زنگار نخواهم کرد
میسوزم و میسازم با درد جگرسوزش
زنجیر هوای او بیدار نخواهم کرد
ورد لب من هر دم گلواژهی نام اوست
پژواک صدایش را تکرار نخواهم کرد
شامیست غریبانه در ظلمت گیسویش
اینبار جفای او انکار نخواهم کرد
اینقدر که من گفتم ، جز لاف گزافی نیست
میدانم و من هرگز این کار نخواهم کرد
اندیشهی این اندوه میبرّد امانم را
کان روی چو ماهش را دیدار نخواهم کرد