فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 789


درباره من
(علی علوی)ALI ALAVIE (S-ALIALAVIE )    

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۹/۱۴ ساعت 00:06 بازدید کل: 229 بازدید امروز: 200
 

  اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است

 بید مجنونیم در بستانسرای روزگار

 
امشب کدام سوخته مهمان آتش است ؟
استاده‌اند بر سر پا شعله‌ها تمام
 
با رفیقان موافق، سفر دور خوش است
نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا
 
هر که برداشته بار از دگران در پیش است
پیشی قافله‌ی ما به سبکباری نیست
 
ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
 
زمین میکده‌ی ما به آب نزدیک است
به هر چه دست زنی، می‌توان خمار شکست
 
دست خورشید به دامان سحر نزدیک است
ناله‌ی سوخته جانان به اثر نزدیک است
 
ورنه دریا به من تشنه جگر نزدیک است
کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند
 
تا جغد بود ساکن ویرانه، بزرگ است
در پایه‌ی خود، هیچ کسی خرد نباشد
 
سنگ بر شیشه‌ی من، شیشه زدن بر سنگ است
بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است
 
روی دل را جانب محراب کردن مشکل است
حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز
 
این زمین خشک را سیراب کردن مشکل است
مست نتوان کرد زاهد را به صد جام شراب
 
زندگانی را به خود هموار کردن مشکل است
می‌توان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را
 
خواب پای خفته را تعبیر کردن مشکل است
گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست
 
دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است
با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟
 
جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است
نیست از مستی، زنم گر شیشه‌ی خالی به سنگ
 
طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است
گر چاک گریبان ننکند راهنمایی
 
سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد
 
از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است
نیست پروای عدم دلزده‌ی هستی را
 
اگر به هر دو جهان می‌دهند، ارزان است
پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی
 
حرف خواب آلودگان است این که شب آبستن است
از شب بخت سیاهم صبح امیدی نزاد
 
هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است
جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است
 
زین سبب در خانه‌ی زنجیر دایم شیون است
ناله‌ی مظلوم در ظالم سرایت می‌کند
 
استاده است شمع و همان گرم رفتن است
روشندلان همیشه سفر در وطن کنند
 
از چراغ دیگران غمخانه‌ی من روشن است
می‌شوم من داغ، هر کس را که می‌سوزد فلک
 
هشیار در میانه‌ی مستان نشستن است
کفاره‌ی شراب خوریهای بی حساب
 
موی سفید رشته به انگشت بستن است
غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش
 
محنت آبادی که عیدش در بدر گردیدن است
در محرم تا چه خونها در دل مردم کند
 
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
سیل درمانده‌ی کوتاهی دیوار من است
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۹/۱۴ - ۰۰:۰۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)