فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 789


درباره من
(علی علوی)ALI ALAVIE (S-ALIALAVIE )    

اندیشه

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۱/۰۹ ساعت 16:13 بازدید کل: 209 بازدید امروز: 178
 

ASD
در بررسی آراء و اندیشه های فروم موضوعات مهم و مستقلی ملاحظه می شود، از جمله؛ تلاش و تعارض بنیادی انسان برای حصول آزادی با تعبیر گریز از آزادی، مکانیسم های روانی انسان برای باز یابی امنیت، نیازهای روان شناختی انسان، سنخ های منشی سازنده و غیر سازنده، ماهیت انسان و غیره که برای نقد و ارزیابی نهایی اندیشه های فروم به اختصار به آن اشاره می شود. می توان گفت در مسیر حرکت، از جهت گیری بیولوژیکی فروید، بر تاکید عمده روی عوامل تعیین کننده فرهنگی - اجتماعی و شخصیت، فروم عقیده داشت که شخصیت افراد در نتیجه تعامل بین فرد و جامعه بهتر شناخته می شود. 
افراد بشر به زعم فروم در عین حال که برای آزادی و خود مختاری مبارزه می کنند، خواهان ارتباط و وابستگی به دیگران نیز هستند. شیوه بر طرف کردن این تضاد که فرد هم می خواهد آزاد باشد و هم نیاز به ارتباط و وابستگی به دیگران دارد، وابسته به ساختار اقتصادی جامعه است. در یک جامعه سرمایه داری، بر موقعیتهای فردی آزادی انتخاب، مسئولیتهای فردی به قیمت احساسهای عمیق انزوا و تنهایی فرد تاکید می شود. مردم در حالت از خود بیگانگی به کارهای مختلف و به شیوه های گوناگون دست می زنند و بسیاری از کارهای فروم پیرامون همین مساله سیر می کند.
از سوی دیگر یکی از راه های برطرف کردن تنهایی و گوشه گیری فرد که محصول جامعه سرمایه دارد است معاشرت مردم با یکدیگر است. در اثر معاشرت و تعامل، افراد به صورت گروه های متشکل در آمده و در آن حل می شوند. در این صورت برای سیستمهای حکومتی فرصت مناسبی فراهم می آید که بتوانند از طریق رهبری مقتدر، افراد جامعه را وادار به اطاعت کنند و دستورات خود را به اجرا در آورند. فروم این مساله را به عنوان فرار از آزادی مطرح کرده است. همانطور که در بیوگرافی فروم ملاحظه شد می توان تاثیر تجربه شخصی فرم را در نظریه اش دید. هنگامی که فروم در آلمان زندگی می کرد، به عینه چگونگی به حکومت رسیدن هیتلر را دیده بود و نظریه اش در مورد فرار از آزادی، زمینه ساز توضیحات و تفاسیر او از تبعیت مردم از هیتلر بود.
از سویی دیگر فروم معتقد بود روان کاوی دوران وی دچار بحران شده است. به عقیده او در کتاب بحران روانکاوی، علت اصلی این بحران، در دگرگونی روانکاوی از تئوری رادیکال به تئوری سازشگری است. روانکاوی در اصل یک تئوری رادیکال، نافذ و رهائی بخش بود، اما بتدریج این خصوصیت ها را از دست داد و از جنبش باز ایستاد و نتوانست تئوری خود را در پاسخ به موقعیت تغییر یافته انسان پس از جنگ جهانی اول توسعه و تکامل بخشد بلکه برعکس به سازشگری و جستجو برای جلب منزلت روی آورد. نگاه انسان گرایانه فروم بر دیدگاه روانکاوانه و علمی او نیز محیط بود. چنانکه در ادامه پژوهش های خود سوال دیگری را مطرح نمود که: آیا روانکاوی تهدیدی برای دین به شمار می آید؟ او در کتاب روانکاوی و دین این سوال را از جوانب گوناگون علمی - جادویی، آئین و شعائری و جنبه یعنی شناختی توضیح داد. 
فروم در تنگنای نگرانی از وضعیت وقت جهان در دوران وی از دلهره ای سخن گفت که محصول مسخ سوسیالیسم، لگام گسیخنگی سرمایه داری، آینده جهان سوم و سابقه تسلیحاتی بود. نگاه او در کتاب آیا انسان پیروز خواهد شد نیز کاملا انسانگرایانه و جامعه شناختی است. فروم از همین باریک بینی و موشکافی در زمینه پدیده های روانی در مقولات اجتماعی و دینی نیز بهره می گرفت چنانکه در کتاب همانند خدایان خواهید شد، به نسبت میان خدا و انسان و بررسی تاریخی مذاهب در این باب پرداخت. 
موضوع اصلی تمام نوشته های فروم این است که فرد در این دنیا احساس تنهایی و انزوا می کند، زیرا از طبیعت خود جدا گردیده است، این انزوا در هیچگونه موجود زنده یا حیوانی دیده نمی شود. فروم این فرضیه را پرورش داد که هر چقدر انسانها آزادی بیشتری بدست آورند، احساس تنهایی بیشتری خواهند کرد. بدین ترتیب که آزادی به یک خصوصیت منفی تبدیل می شود که باید از ان فرار کرد. به زعم فروم طبیعت حیوانی بر اساس مبنای زیست شیمیایی و روان شناختی و مکانیزمهای بقای جسمانی تعریف می شود، در حالیکه انسان علاوه برانکه دارای یک طبیعت حیوانی است تنها ارگانیزمی است که دارای طبیعت متمایز دیگری است. 

1. نیازهای بشری 
به نظر فروم آدمیان با نیاز های فیزیولوژیکی بر انگیخته می شوند اما هرگز قادر به حل کردن تنگنا های انسانی خود بواسطه ارضا کردن این نیازهای حیوانی نیستند. این نیازهای وجودی در طول تکامل فرهنگ انسان نمایان شده اند و از تلاش های انسانها برای یافتن پاسخی برای وجودشان و اجتناب کردن از دیوانه شدن به وجود آمده اند. در واقع فروم معتقد بود که یک تفاوت مهم بین افرادی که از لحاظ روان سالم هستند و افراد روان رنجور این است که افراد سالم پاسخ هایی را برای وجودشان می یابند، پاسخ هایی که با کل نیازهای انسان مطابقت کامل دارند. فروم ماهیت منحصر به فرد شخص را بر اساس نیازهای اصلی او مطرح کرد که عبارتند از نیاز به ارتباط ( برای از بین بردن احساس های تنهایی و انزوا از طبیعت و از خودشان)، نیز به تعالی (یا کار آمدی برای آگاهی از آنچه در محیطشان می گذرد)، نیز به ریشه داشتن ( عدم جدایی از ریشه های شخصی خود )، نیز به احساس هویت( انسان تنها حیوانی است که واژه من را به کار می برد)، و چارچوب یا معیار جهت گیری.

1- 1- ارتباط 
بر خلاف فروید که رشد شخصیت را بسان واکنشی به رضایت مندی ها و ناکامی های حاصل از سایق های فیزیولوژیکی می دید، فروم در مقابل، انسانها را عمدتا موجوداتی می دانست که بر پایه روابطی که با دیگران دارند درک می شوند. نخستین نیاز بشری، نیز به ارتباط، سائقی برای پیوستن به فرد یا افراد دیگر است. فرض فروم آن بود که افراد به سه طریق با دنیا ارتباط برقرار می کنند - 1 سلطه پذیری - 2 قدرت - 3 عشق 
فرد می تواند برای یکی شدن با دنیا، تسلیم دیگری، گروه، یا یک سازمان شود. در حالی که افراد سلطه پذیر در جستجوی رابطه با افراد سلطه جو هستند، قدرت طلبان از همسران سلطه پذیر استقبال می کنند. زمانی که یک فرد سلطه پذیر و یک سلطه جو یکدیگر را پیدا می کنند، اغلب رابطه همزیستی برقرار می نمایند، رابطه ای که برای هر دو نفر رضایت بخش است. اگرچه این نوع همزیستی ارضا کننده است، اما مانع از پیشروی به سوی یکپارچگی و سلامت روانی می شود. فروم معتقد بود عشق تنها راهی است که فرد می تواند از طریق آن با دنیا متحد شود و در عین حال، به فردیت و یکپارچگی برسد. او عشق را به این صورت تعریف کرد: وحدت با کسی یا چیزی خارج از خویشتن، تحت شرایط حفظ کردن جدایی و یکپارچگی خویشتن. فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن، اهمیت دادن، مسئولیت، احترام و شناخت را به عنوان چهار عنصر مشترک در تمام اشکال عشق واقعی مشخص کرد. کسی که عاشق دیگری است، باید به او اهمیت دهد و مایل باشد از وی مراقبت کند. عشق به معنی مسئولیت نیز هست، یعنی تمایل و توانایی به پاسخ دادن، کسی که عاشق دیگران است، به نیازهای جسمانی و روانی آنها پاسخ میدهد، برای آنها، آنگونه که هستند احترام قائل می شود، و سعی نمی کند آنها را تغییر دهد. اما افراد فقط در صورتی می توانند به دیگران احترام بگذارند که آنها را بشناسند. شناختن دیگران به معنی در نظر گرفتن آنها از نقطه نظر خودشان است، بنابراین، اهمیت دادن، مسئولیت، احترام و شناخت در هم تنیده هستند. 
ASD
1- 2- تعالی 
انسانها مانند سایر حیوانات، بدون رضایت یا اراده خودشان به دنیا آمده و باز بدون رضایت یا اراده خودشان از دنیا می روند. اما بر خلاف حیوانات، انسانها بوسیله نیاز به تعالی رانده می شوند. که به صورت میل به فراتر رفتن از وجود منفعل و تصادفی و رسیدن به قلمرو هدفمندی و آزادی تعریف می شود، درست به همان صورتی که می توان ارتباط از طریق روشهای ثمربخش یا بی ثمر دنبال کرد، تعالی را نیز می توان از طریق روشهای مثبت یا منفی جستجو نمود. افراد می توانند ماهیت منفعل خود را با آفریدن زندگی یا نابودن کردن آن تعالی بخشند. 
آفریدن، یعنی فعال بودن و مراقبت کردن از انچه آفریده شده است. اما انسانها می توانند زندگی را با نابود کردن آن متعالی سازند و به این طریق از قربانیان به هلاکت رسیده خودشان فراتر بروند. فروم در کتاب آناتومی ویرانسازی انسان اعلام کرد که انسانها تنها گونه ای هستند که از پرخاشگری بیمار گون استفاده می کنند، یعنی، کشتن به دلایلی غیر از بقا. گرچه پرخاشگری بیمارگون میل شدید مسلط و نیرومند در برخی افراد و فرهنگهاست، اما همه انسانها در آن سهیم نیستند. این میل ظاهرا برای بسیاری از جوامع پیش از تاریخ، به علاوه برخی جوامع بدوی معاصر ناشناخته بوده است.

1- 3- ریشه دار بودن
سومین نیاز، نیاز به احساس بار دیگر در زادگاه خود بودن یا ریشه دار بودن است. زمانی که انسانها به صورت گونه مجزایی تکامل یافتند، زادگاهشان را در دنیا ی طبیعی از دست دادند. در عین حال، توانایی شان در تفکر، آنها را قادر ساخت در یابند که بدون زادگاه، بی ریشه هستند. احساسهای بعدی انزوا و درماندگی غیر قابل تحمل شدند. ریشه دار بودن را نیز می توان با راهبردهای ثمر بخش یا بی ثمر جستجو کرد. افراد در رابطه با راهبرد ثمر بخش، از مدار قدرت مادرشان اخراج شده و موجود کاملی می شوند; یعنی، فعالانه و به صورت خلاق با دنیا ارتباط برقرار می کنند یا یکپارچه می شوند. این پیوند تازه با دنیای طبیعی، امنیت به آنها می بخشد و احساس تعلق پذیری و ریشه دار بودن را دوباره ایجاد می کند با این حال ممکن است افراد از طریق راهبرد بی ثمر تثبیت هم ریشه دار بودن را جستجو کنند; یعنی، بی میلی سرسختانه به فراتر رفتن از ایمنی ای که مادر تامین می کند.

1- 4- درک هویت
درک هویت به معنای توانایی انسان ها در اگاه بودن از خودشان به عنوان موجودی مجزا و متفاوت است. چون انسانها از طبیعت دور شده اند، نیاز دارند برداشتی را از خودشان تشکیل دهند، تا بتوانند بگویند من، منم ، یا من فاعل اعمالم هستم. فروم معتقد بود انسانهای اولیه هویتشان را در ارتباط با قبایل خود تعیین می کردند و خودشان را به عنوان افرادی که مجزا از گروهشان وجود داشته باشند، در نظر نمی گرفتند. حتی در قرون وسطی، مردم هویت خود را عمدتا در ارتباط با نقش اجتماعی در طبقات فئودال تعیین می کردند. فروم با مارکس هم عقیده بودکه پیدایی سرمایه داری، آزادی اقتصادی و سیاسی بیشتری به مردم بخشید. با این حال، این آزادی فقط به تعداد قلیلی از افراد درک واقعی من داده است. هویت اغلب افراد هنوز هم در ید وابستگی آنها به دیگران یا نهادهای ملی، مذهبی، شغلی یا گروه اجتماعی است. 
افراد به زعم فروم بدون درک هویت نمی توانند سلامت عقل خود را حفظ کنند و این تهدید، انگیزش نیرومندی را برای افراد تامین می کند تا برای کسب هویت تقریبا دست به هر کاری بزنند. افراد روان رنجور سعی می کنندخودشان را به افراد قدرتمند یا سازمانهای اجتماعی یا سیاسی وابسته کنند. اما افراد سالم، نیاز کمی به پیروی از توده مردم دارند و به دست کشیدن از درک خویشتن شان نیاز چندانی ندارند. آنها مجبور نیستند از آزادی و فردیت خودشان برای جور بودن با جامعه صرفنظر کنند، زیرا از درک هویت واقعی برخور دارند.

1- 5- معیار جهت یابی 
فروم معتقد است انسانها به خاطر جدا شدن از طبیعت به یک نقشه مسیر یا معیار جهت یابی نیاز دارند تا راه خود را در این جهان پیدا کنند. انسانها بدون چنین نقشه ای سر گردان خواهند شد و نمی توانند به صورت هدفمند و با ثبات عمل کنند. معیار جهت یابی افراد را قادر می سازد محرکهای گوناگونی را که به آنها تاثیر می گذارند، سازمان دهند. انسان خود را احاطه شده توسط پدیده هایی گیج کننده بسیاری می یابد و چون از عقل و منطق برخوردار است، باید به آنها معنی بدهد، و آنها را در بافتی قرار دهد تا بتواند درک کند. در واقع نقشه مسیر بدون هدف یا مقصد، بی ارزش است. انسانها برای در نظر گرفتن مسیرهای متعدد پیروی کردن، از توانایی ذهنی برخوردارند. با این حال، برای اینکه عقل خود را از دست ندهند، به هدفی غایی یا هدف دلبستگی نیاز دارند. به عقیده فروم، این هدف دلبستگی، انرژی افراد را در جهت واحدی متمرکز می کند و آنها را قادر می سازد وجود مجزای خود را تعالی بخشد و به زندگی خود معنی دهند. 

خلاصه نیازهای انسان 
به زعم فروم انسانها علاوه برنیازهای فیزیولوژیکی یا حیوانی، بوسیله پنج نیاز انسانی ارتباط، تعالی، ریشه دار بودن، درک هویت، ومعیار جهت یابی برانگیخته می شوند. این نیاز از وجود انسان به عنوان گونه ای مجزا تکامل یافته اند و هدف آنها پیش راندن انسانها به سوی اتحاد مجدد با دنیای طبیعی است. فروم معتقد بود ارضا شدن هریک از این نیازها غیر قابل تحمل است و به روان پریشی منجر می شود. بنابراین افراد به شیوه های مختلف به صورت مثبت یا منفی، سعی می کنند که آنها را ارضا کنند. 
ارتباط می تواند از طریق سلطه پذیری سلطه جویی، یا عشق ارضا شود، اما فقط عشق ارضای واقعی و اصیل به بار می آورد، تعالی می تواند به وسیله ویرانگری یا خلاقیت ارضا شود، اما فقط دومی موجب خشنودی می شود، ریشه دار بودن می تواند با تثبیت شدن در مادر یا پیش روی به سوی تولد کامل و یکپارچگی براورده شود، درک هویت می تواند بر اساس سازگار شدن با گروه استوار باشد، یا اینکه می تواند از طریق حرکت خلاقانه به سمت فردیت ارضا شود و معیار جهت یابی می تواند غیر منطقی یا منطقی باشد، اما فقط فلسفه منطقی می تواند مبنایی را برای رشد شخصیت کامل فراهم آورد. 

این مطلب توسط امین داودی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۱۱/۰۹ - ۲۲:۰۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)