فراموش کردم
رتبه کلی: 5481


درباره من
...پسر تنها... (SAEED80 )    

دختر روانشناس و پسر حقوقدان

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۴/۰۷ ساعت 15:25 بازدید کل: 129 بازدید امروز: 127
 

 پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»

دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»

تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به

سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه

چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»

 پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»

وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد« من حقوق

میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم!!

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۴/۰۷ - ۱۵:۲۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات