درباره من
ســــــــــــــــــــــــــــــــلام.
مبانالـــــــــــــــــــــــــی
دانشجــــــــــــــــــوووووووووو
72
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ...
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت ...
حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد ...
زخم داشت و ننالید...
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت ...
... حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود ... !!
_____________________________
میترسم روزی بچم بگه : بابا ، جوون عاشق کی بودی !؟ "
اونوقت من اسم کسی رو بیارم که مامانش نیست
________________
عاقبت بر خاک خوابیدم
که دگرتختی نیست
آواره شدن حکایت تلخی نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب شکست ، پیمان شکست ، عهدی شکست ، قلبی شکست
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست . . .
...............................
!...برای چشم خاموشت بمیرم ...!
!.......کنار چشمه نوشت بمیرم ........!
!.......نمی خواهم در آغوشت بگیرم.......!
!........که می خواهم در آغوشت بمیرم .........!