فراموش کردم
رتبه کلی: 4740


درباره من
I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
elina gorbani (SANAZ11 )    

مطالب باحال

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۲/۲۳ ساعت 18:16 بازدید کل: 219 بازدید امروز: 217
 

16:4

 

با عرض سلام خدمت دوستای گلم، امروز دست پر اومدم، امیدوارم از این پست خوشتون بیاد، اگه لطف کنید و نظر بدید خوشحالمون کردید.

The power of intention is the power of love and receptivity. It asks nothing of anyone, it judges no one, and it encourages other to be free to be themselves.

 

قدرت مشیّت الهی، نیروی عشق و پذیرش است. از هیچکس کوچکترین چشمداشتی ندارد، درباره­ی کسی به قضاوت و داوری نمی پردازد و دیگران را ترغیب می کند همانگونه آزاد باشند که در باطن هستند.

At our source, we are formless energy, and in that vibratings spirtitual field of energy, intentions resides.

 

ما در منشأمان انرژی بی شکل هستیم؛ در این انرژی ارتعاشی و معنوی، خواست و اراده­ی خدا مستقر است.

Remain humble and grateful for all your accomplishments, and khnow that a force greater than your ago is always at work in your life.

 

در قبال دستاوردهایتان، پیوسته فروتن و سپاسگذار باشید و بدانید که نیرویی بزرگتر از منیّت در زندگیتان سرگرم کار است.

By staying with the higher energies of optimism, forgiveness, underestanding, reverence for Spirit, creativity, serenity, and bliss, your own purpose – which revolves around serving others and serving God – becomes fulfilled, and as a bonus, you create allies.

 

با ماندن در انرژی های متعالی نظیر خوش بینی، بخشش، تفاهم، احترام به معنویت، خلاقیت، آسودگی خاطر و رستگاری، مقصودتان که حول خدمت به خدا و دیگران دور می زند محقّق می شود. پاداش شما دوستان و هم پیمانهایی است که در این مسیر به دست می آورید.

The words that represents the seven faces of intention are:

Kind, creative, loving, beautiful, expanding, abundant, and receptive. Memorize them to bring yourself into harmony with the power of intention.

 

هفت صفت مشیّت الهی عبارتست از:

مهربان، خالق، دوست داشتنی، زیبا، توسعه دهنده، سخاوتمند، پذیرا. برای هماهنگی با نیروی مشیّت الهی، این صفات را به خاطر بسپارید.

Whatever you want to accomplish is an existing fact that´s already present in spirit.

 

آنچه را که خواستار به دست آوردنش هستید، حقیقتی است که پیشاپیش در قلمرو روح وجود دارد.

 

من از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید

خدا گفت : نه

آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت : نه

روح تو کامل است، بدن تو موقتی است

من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد

خدا گفت : نه

شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید؛ شکیبائی دادنی نیست، بلکه به دست آوردنی است

من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد

خدا گفت : نه

من به تو برکت می دهم، خوشبختی به خودت بستگی دارد

من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد

خدا گفت : نه

درد و رنج، تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد

خدا گفت : نه

تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی

من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید

خدا گفت : نه

من به تو زندگی می بخشم تا تو از همه­ی آن چیزها لذت ببری

خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

و در آخر

برای دنیا تو ممکن است فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازه­ی دنیا ارزش داشته باشی وهمچنین داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن که برکت خواهی یافت

نویسنده: فرید
31 نظر

Ruls of Life

 

This is a nice reading, but short. Enjoy! This is what The Dalai Lama has to say for 2006. All it takes is a few seconds to read and think over.

Take into account that great love and great achievements involve great risk.

When you lose, don’t lose the lesson.

Follow the three R’s:

Respect for self,

Respect for others and   

Responsibility for all your actions.

Remember that not getting what you want is sometimes a wonderful stroke of luck.

Learn the rules so you know how to break them properly.

Don’t let a little dispute injure a great relationship.

When you realize you’ve made a mistake, take immediate steps to correct it.

Spend some time alone every day.

Open your arms to change, but don’t let go of your values.

Remember that silence is sometimes the best answer.

Live a good, honorable life. Then when you get older and think back, you’ll  be able to enjoy it a second time.

A loving atmosphere in your home is the foundation for your life.

In disagreements with loved ones, deal only with the current situation. Don’t bring up the past.

Share your knowledge. It is a way to achieve immortality.

Be gentle with the earth.

Once a year, go someplace you’ve never been before.

Remember that the best relationship is one in which your love for each other exceeds your need for each other.

Judge your success by what you had to give up in order to get it.

Approach love and cooking with reckless abandon.

 

 

مهر مادر

 

ارزشمند ترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلکه در دل حس می شوند.

لطفاً به این ماجرا که دوستم برایم روایت کرد توجه کنید.

او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.

زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم، مادرم بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.

آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم؛ مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد می دانست.

به او گفتم: به نظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تأمل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.

آن جمعه پس از کار، وقتی برای بردنش می رفتم کمی عصبی بودم، وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود، با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد.

وقتی سوار ماشین می شد، گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تأثیر قرار گرفته اند.

ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود، دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود .

پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم؛ هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه می کند،

به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم، او بود که منوی رستوران را می خواند؛من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد، بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدر حرف زدیم که سینما را از دست دادیم.

وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.

وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم.

چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.

کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم به دستم رسید؛ یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت و تو هرگز نخواهی فهمید که آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.

در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که به موقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست. زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمی توان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.

 

نویسنده: فرید
4 نظر

از همین اولین روزهای ماه دوم پاییز تصمیم بگیرید که هر روز-شادمانه-جشن بگیرید:

تماشای نقاشی زیبای برگ های رنگارنگ درختان را

لمس قطره های پربرکت باران را

۰۰۰

از همین امروز با خودتان قرار بگذارید روزی نیم ساعت را به قدم زدن در نزدیک ترین پارک به محل زندگیتان بگذرانید. بعد از چند روز متوجه می شوید که چقدر روحیه تان تغییر کرده است.

یادمان باشد که:

*پاییز یک شعر است

یک شعر بی مانند*

 

 

سطر بی مانند پاییز

در فصل زیبایی زندگی می کنیم به اندازه سه فصل دیگر زیباست.ویژگی های خودش را دارد:هوای خنک(که رو به سردی می رود) باران های پر برکتبرگ های رنگ به رنگ و...

از همه ویژگی های فصل پاییز لذت می برم اما شاهد هستم که خیلی از افراد مدام گله وشکایت می کنند:

وای! دوباره پاییز آمد!

پاییز فصل غم وغصه است!

روزهایش خیلی دلگیرند!

امان از سرمای پاییز!

این چه فصلی است دیگر؟! هر روز باران و گل و...

واقعا از شنیدن جمله های این چنینی خیلی تعجب می کنم! مگر می شود به جای شاکر بودن از چنین موهبت زیبایی سه ماه سال را به شکایت و ناراحتی گذراند؟! مگر می شود طراوت ودرخشش این فصل بینظیر را نادیده گرفت؟!

 


۱۵رازی که باید همواره به یاد بسپاری

۱.حضورت هدیه ای برای جهان است.تو بی نظیر وبی همتا هستی.زندگی ات می تواند مطابق آرزوهایت باشد.روزها را دریاب و در لحظه زندگی کن.

۲.به موهبت هایتاهمیت بده نه به مشکلاتت زیرا می توانی تمام موانع را با موفقیت از سر راه برداری.پاسخ های بسیاری را که در درونت وجود دارد درک کن جرات داشته باش و قوی باش.

۳.خود را محدود نکن. رویاهای زیاد در انتظارند که به واقعیت بدل شوند.تصمیمات زندگی ات بسیار مهم اند و نباید آن ها را به دست بخت و اقبال بسپاری.به نقطه ی اوج اهداف و انتظارات خود دست یاب.

۴.هیچ چیز بیهوده تر از این نیست که نیرویت را صرف نگرانی کنی.هر چه بیشتر خود را با مشکلی درگیر کنی رفع آن دشوارتر می شود.مسائل را خیلی جدی نگیر و زندگی ات را با آرامش سپری کننه با افسوس.

۵.جیب هایت را با مهربانی و خوش بینی پر کن زیرا هیچ چیز در جهان ارزشمندتر از آن نیست.جالب آنکه روزی به گذشته ات می نگری و در میابی که تمام ثروت های زندگیمادی نیست.

۶.اگر عزت نفست ضعیف شده استدر جستجوی کمک و یاری باش.بدترین منتقد خود نباشبلکه بهترین متحد خود باشزیرا به راستی به زحمتش می ارزد.

۷.خلاق باش.تو هنرمند هستی و می توانی ابرهای ناامیدی وبدبینی را کنار بزنی و خورشید درخشان نیک بختی را آشکار کنی.تصویر خود را ترسیم و رنگ های خود را انتخاب کن.هر چه را در این مسیر مزاحمت می شودفراموش کن.

۸.بسیاری از ما برای مسیرهای زندگی نقشه ی راه داریم و مهم آن است که در این مسیر درست حرکت کنیماما برای رسیدن به مقصد آن قدر نگران نشو که لذت و سرور زندگی جدید را فراموش کنی.

۹.زمان نمی تواند هر آنچه را قبلا بخشیده پس بگیرد.گنجینه های تلاش های تو در گذشته هنوز باقی مانده اند. ارزشمندترین خاطراتت همیشه به یاد خواهند ماند و همان گونه که در مسیر زندگی حرکت می کنیممی آموزیم زندگی جواهری بزرگ و زیبا نیست که آن را در دست نگه داریم یا از دست بدهیم.هر یک از ما باید الماس هایی را که میان شن های روان زندگی به سوی ما می آیندحفظ کنیم.

۱۰.تاریک ترین لحظاتبهترین زمان برای دیدن ستاره هاست.روحیه ات را حفظ کنزیرا بدین گونه درمی یابی خوش بینی شادی بخش است.آدم های خردمند کسانی هستند که به جای یادآوری نگرانی های خود به راحتی موهبت هایی را که به آنان داده شذه استبه یاد می آورند.

۱۱.انتخاب هایی پیش رو داری که می توانند زندگی ات را تغییر دهند. متاسفانه هیچ گوی بلورینی نیست که از آینده خبر دهد اما خورشید فروزاناندرزهای خردمندانه در طول قرن ها هرگز افول نکرده است.فقط گوش بسپار و با تمام وجودت نگذار فرصت های زندگی از دست بروند.اهداف بسیاری در زندگی ارزش مبارزه را دارد که یکی از بهترین آن هاآرامش ذهنی است.

۱۲.پیشرفت های بزرگ و کوچک کم یا بسیار زندگی را گرامی بدارزیرا آن ها در بهبود موقعیت تو سهمی دارند. کورسویی اندکنوری درخشان را پدید می آورد.

۱۳.به یاد بسپار که ذره ای عشقراهی طولانی می پیمایدفراوان و گسترده می شود و تا ابد جریان خواهد داشت.دوستی سرمایه گذاری عاقلانه ای به شمار می آید و گنجینه های زندگیبودن انسان ها در کنار یکدیگر است.

۱۴.هرگز خیلی دیر نیست.کترهای معمولی را به روشی شگفت انگیز انجام بده.سالمپرامید و شادمان باش.زمانی را به آرزو کردن اختصاص بده و حتی برای لحظه ای نیز فراموش نکن که چقدر بی نظیرو بی همتا هستی.

۱۵.تسلیم نشو.اگر خیلی زود از تلاش دست برداریممکن است هرگز طعم موفقیت را نچشی.هر روز بکوش روش های بهتری را امتحان کنیزیرا انسان ها ظرفیت بهبود و پیشرفت فراوانی دارند.

 

 


برچسب‌ها: رازهایی برای موفقیت
نویسنده: سنگ صبور
یک نظر

شعر زیبا و دلنشین

 

با عرض سلام خدمت دوستای گلم، امروز براتون یه شعر از سهراب سپهری انتخاب کردم، انشاالله که لذت ببرید.

 

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟

 

مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:

 

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

 

هیچ!

 

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند

 

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

 

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد

 

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

 

شعر و مطالب زیبا

 

دلبر رؤیایی

جانا غم دل ، آتشِ جان شد به کجایی   

وین سوز نهان ، شعله فشان شد به کجایی

از پیش نظر رفتی و آرام و قرارم                

همراه تو با اشک ، روان شد به کجایی

گلزار امیدم که زعشق تو صفا داشت              

آفت زد و افسرد و خزان شد به کجایی

چشمم که گل از چهره ی گلگون تو می چید     

بر دامن من ، لاله نشان شد به کجایی

آن عشق که با سوختنش ساختنم بود                 

ویرانگرِ پیدا و نهان شد به کجایی

این عاشق دل سوخته از سوز وگدازت         

بی شور و نوا ، جامه دران شد به کجایی

تا اوج سپهرم طرب انگیز رخت برد             

وان راز و نیاز ، آه و فغان شد به کجایی 

آن راحت جانی که مرا طرز نگاهت               

گل ریز به عمر گذران شد به کجایی

از عشق و جنون ، رنگ رخم پرده بر انداخت     

رازی که نهان بود ، عیان شد به کجایی

قول و غزل ، آوازه ی آشفتگی ماست                  

شیدای تو رسوای جهان شد به کجایی   

                                                      استاد آشفته

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۱۲/۲۳ - ۱۸:۲۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)