|
گیسو مرادی
(
![]()
آلبوم:
دوستان
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
534 بازدید امروز: 114
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
بهنام شیخ الاسلامی: 2 و 5 یادش به خیر مرسی که این مطلبو گذاشتی.
تو دیگه چه موجودی هستی
آره یادش بخیر
خب با یه پیرهن آبی دیگه وگیر
بعد زنگ دوم هم که شد من دوستم داشتیم باهم شوخی می کردیم سر کلاس من اینو دنبالش کردم نگو در کلاس بسته است اینم حواسش نیست همینجوری با جفت پا درو باز میکنه در کلا از جاش در میاد معلم میاد میبینه در نیستش گفت بابا اینجا دیگه کجاست؟!شما آدمین؟اون هیچی اون گذشت ،اومد پای تخته داشت درس میداد پاش رفت روی یکی از این سنگهای سکویی که زیرش خالیه اقا ما دیگه چشمامونو سر کلاس بستیم گفتیم دیگه الان میمیره بعد دیدیم با کون افتاده پایین سکو انقدر خندیدیما بد بخت کیفشو برداشت رفت گفت فردا به شما میگم که فردا شدو پدر و مادرمون اومدن مدرسه که تعهد بدیم دیگه از این کارا نکنیم دیگه شمارش از دستمون در رفته بود چندتا تعهد دادیم تا حالا حالا جالبش اینجا بود که نصف بچه های کلاسمون تو دفتر جا نشدن با ما که کارشون تموم شد ما رفتیم بیرون اونا اومدن.
بهنام شیخ الاسلامی: زمستون بود ماهم سرکلاس انقدر با نوک پوتین هامون زده بودیم به این سکویی که معلم وای میسته اونجا دیگه اصلا سنگها کاری گالمامیشدی .یه دبیری داشتیم دبیر برنامه سازی کامپیوتر انقدر بلا سر بیچاره آورده بودیم که دیگه کلاس ما نمیومد آخر وقت امتحانا بود دیگه اومدش.ما با این 2 زنگ کلاس داشتیم زنگ اول که اومدش یکی از بچه ها پشت در کلاس وایستاده بود در کلاس هم بسته بودش این می خواست بره بیرون ببینه معلم داره میاد یا نه آقا ما همین در وا کردنشو دیدیم نگو معلم بد بخت پشت در وایستاده همین که درو وا میکنه یه صدای زاااااارت دوووووووووپ اومدش . وای مارو میگی نه میتونستیم بخندیم نه میتونستیم چیزی بگیم.کلاس بعد چند دقیقه ساکت بود عصبی شده بود اونم انداختش بیرون.بعد اینکه صحبت کرد مثلا دانادی بیزی ،خندیدش گفت یاد اون به در خوردن افتادم ماهم که بی جنبه کلاس رو گذاشتیم رو سرمون گفت عشه لر الان سوزه بیردا دانیشیردیم نه قاپیا. بعد زنگ دوم هم که شد من دوستم داشتیم باهم شوخی می کردیم سر کلاس من اینو دنبالش کردم نگو در کلاس بسته است اینم حواسش نیست همینجوری با جفت پا درو باز میکنه در کلا از جاش در میاد معلم میاد میبینه در نیستش گفت بابا اینجا دیگه کجاست؟!شما آدمین؟اون هیچی اون گذشت ،اومد پای تخته داشت درس میداد پاش رفت روی یکی از این سنگهای سکویی که زیرش خالیه اقا ما دیگه چشمامونو سر کلاس بستیم گفتیم دیگه الان میمیره بعد دیدیم با کون افتاده پایین سکو انقدر خندیدیما بد بخت کیفشو برداشت رفت گفت فردا به شما میگم که فردا شدو پدر و مادرمون اومدن مدرسه که تعهد بدیم دیگه از این کارا نکنیم دیگه شمارش از دستمون در رفته بود چندتا تعهد دادیم تا حالا حالا جالبش اینجا بود که نصف بچه های کلاسمون تو دفتر جا نشدن با ما که کارشون تموم شد ما رفتیم بیرون اونا اومدن.
معلمومه مدرسه ی پسرا دیگه خیلی باحال میشه
یاد اون روزا بخیر
ولی اکثر معلم ها با وجود شیطونیام منو خیلی دوست داشتن حتی با دو تا از معلمایه دوم و سوم دبیرستان الآن هم در ارتباطم