ولله که سایه ات مستدام. البته اگه خیلی اهل نت و اینجور چیزا نباشی، گذرت خورده اینورا، بیخیال. برو بزار ما هم کار خودمونو بکنیم و خداییش تمرکزمون رو بهم نریز انقدر. یعنی الکی حرف درنیار . می بینم آخه هی میری پیش مدیر میگی متنو حذف کن متنو حذف کن! نکن. چغلی نکن. نکن این کاررا رو
! یک جایی بود و ما هم گفتیم بیاییم ببینیم چی به کیه، یه قیل و قالی بکنیم و بعد فردا بشینیم به تماشای انعکاسِش! مثل ملانصرالدین که در تاریکی شب داشت دیوار را برای دزدی می کَند، ساده لوحی گفت: چه می کنی، گفت دهل می زنم خب! گفت چرا صدا ندارد! گفت عزیزم صدایش، فردا!!! (توضیح برای گروه منکرین عقل و ابله مآبانی چون من: که این کار ما هم دهل زدن است. منتهی صدایش فردا در می آید. نه الان. )
یه مطلبی، مدیر گرانسنگ میانالی، سطر و نشر کرده اند، با منت و بی منت یا شاید هر دو، یا شاید هیچ کدام، که آقا بیایید و ادارات خط و نشانی برای سایت میانالی کشیده اند و چه! ما هم بی محابا در لاک خودمان خزیدیم و ترس برمان داشت که می خواهد چه شود! بعد بی آنکه چیزی بگوییم لایکیدیم برفت. برفت تا دیگران هم بیایند ببینند و مع الاسف آمدند. آمدند و دیدند و حرفها در گرفت. حرفها درگرفت و گره ها گشوده شد. تاسف ما هم این بود که آنجا داشت گره ها گشوده می شد. کِرممان راه افتاد بدجور که یه کاری بکنیم و نذاریم این گره ها گشوده شود انقدر.
ما کی ایم که تراوشات به حق مدیر را تایید یا چه حتی نقد کنیم، مگر پولمان اضافی اومده که بعدا بشینیم و با پیدا کردن پارتی و واسطه و گریه و زاری و سینه چاک کردن در ملع عام حتی، اکانتمان را باز گردانیم. بگذریم. البته که دوستان همه اینها صرفا شوخی بود. فقط دیدیم که تنور درد دل کردن یا افاضات در مورد پاره ای قوانین داغ است، گفتیم ما هم خمیری یا نانی که چند سال است در دستمان داریم می بریم این ور آنور، با کمی تغییر بچسبانیم برود. برود دیگر. در دنیایی که آدمها کوزه به دست دنبال «سر» می گردند، کار ما چه ایرادی دارد خب؟
- نمنه؟ دادا ول له بو سوزلری داووون وار گه چارراه ها با.
هر چند که سایت اساسا پره زحمته. پر پر. و لبریز از زحمت و دردسر و جای بسی شگفتیه که چطور آقایان مدیر، اللخصوص آن یکه مدیر گرانسنگ، عواقبات را تحمل کرده و کار را بی نقص دارند پیگیر می کنند. که سایت سر پاست و هنوز به قدرت وصف ناپذیر به ادامه کار خود مجد (انقدر حال میده از این کلمات عربی استفاده کنی و تمرکز طرف رو بریزی به هم!). این ها را می دانیم و قدردانیم. اما خب شما که انقدر حواستان به ادارات شهر هست، یک نیم نگاهی هم بکنید به ما. یک نیم نگاه. جان من! یک نگاه کوچولو فقط. ناز نکن دیگه ای بابا!
آنان که به یک نظر سایت برپا می کنند *** آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند!
انتقاداتی داشتیم از سایت خودمان.
1. قالبش که هیچ، بگذریم. شبیه چاراه خودمان است. میدانیم بهتر از این نمی شود فعلا! یعنی نمی خواهند که بشود! یعنی نمی خواهد که بشود. یک کسی هست که او نمی خواهد. بفهم دیگه کی رو دارم می گم. انقدر هالو نشو.
2. به دوستان که پیام می فرستی، هفته بعد که می آیی، تازه جوابیه دریافت می کنی، یادت می رود چه گفته ای! چون بیشتر پیام فرستاده شده را می بینی که پاکش کرده اند. بعد خودت به یارو می گویی من چه گفته بودم می بخشیدا البته!؟
3. هیچ وقت کسانی که می آیند به صفحه ات سر می زنند را نمی دانی و نمی فهمی! که تو هم وقت بگذاری و بروی به صفحه یشان سر بزنی. یا کمش اینکه فضولها را بشناسی. خفت گیری و چه!
4. امکان داشتن دوستان منتخب تر. هیچ وقت از آخرین مطالب به اشتراک گذاشته شده دوستانت خبر دار نمی شوی! کسانی که دوست داری مطلب جدیدی گذاشتن، بخوانی. همه را باید یکی یکی سر بزنی که بعضی وقتها نمی شود.
5. چت!
6. نمیدونم.
7. من «مطالب برگزیده» را در اول صفحه اصلی خودم دارم. مطالبش کمی با «مطالب برگزیده» خود سایت فرق دارد. که خیلی اذیت می کند. که برای دسترسی به آنها مجبوری از اکانتت خارج شوی، آن صفحات را باز کنی و دوباره در تک تک صفحات باز شده وارد اکانت خود شوی یا همه را بعد ورود باید رفرش کنی!
8. راجع به سیستم ارائه گزارش و اینها هم که چیزی نمی گویم که انگار قبلا امتحان شده و شنیده شده خیلی خطرناک بیده حسن.
و ...
برپا کردن و مدیریت همچین سایتی، شاقه. بله می دونیم خب و بارها شکر گذار آنیم. هر چند شاید روی روحیه میانه ای بودن، آن را بروز نمیدیم. ولی آقا شما هم توجه کنید، که مطمئنم بهتر از من می دونید ولی خب اینهایی که می خواییم، هم اینکه دوستان بارها خواسته اند، از اندک امکانات لازمه یک چنین سایتیه. از اندک الزامات یک سایت اجتماعی. حالا این همه کار ریخته، یا اینکه بگوییم هزینه سرور و چه، می دانیم. ولی یک دستی به سیستم گزارشات بکشید خب خدارو خوش نمیاد که! بدشم نمیاد که. اگر مشکل نظر خداست، من خودم باهاش صحبت می کنم!
یا همین سامانه فرستادن پیام. برای فرستادن پیام یا گرفتن، هی باید بروی بیایی، هی باید رفرش کنی. یک دکتری را گفتیم بیا سایت با هم بچتیم. آمدند و بزور داخل اتاق چت شدیم، توی همان لحظه ورود و دم ورود چه ها که ندیدیم بماند، دستم ماند و پایم ماند و ... مثل اینکه در یک جای بس تاریک، بخواهی دنبال کله مبارک دوستت بگردی، خداییش نمی فهمیدیم داریم چه می کنیم و من اصلا مانده بودم با دکتر دارم می چتم یا با خودم!
عزیز جان برادر، انقدر هوای این ادارات بخت برگشته و زیر مسئولیت های کثیر له شده، که حقشان است جدا که حمایت شوند را نداشته باش، آنکه می ماند لایک کنند ه است و بس! از ما گفتن! اگر شکایت کردند، می گفتید، می آمدیم حتی توی دادگاه و دادگستری هم شما را لایک می کردیم. کاری نداشت که!
دوستان، دوستان، دوستان با شمام، آه ای دوستان اگر روزی بود که من کنار شما نبودم، به تازه واردها بگویید که چنین شد، بگویید که مردی جنگید و بعد ناگهان حذف شد. به هر حال حسن کوتام، یا قودام یا ختام اینکه سایت میانالی سایه ات مستدام. سایه ات مستدام.