|
مجید وحیدنیا
(SCRIVENER )
آلبوم:
کنج تنهایی
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
259 بازدید امروز: 258
توضیحات:
یادت هست؟
اولین بار که تو را من دیدم!؟ اولین بار که نگاهم به نگاهت افتاد اولین بار که شدی سبز سر راهم، هی شدی سبز ... من بدخت تصور کردم خنده ات مال من است! همه عطرت و همه بویت! همه آن ناز و ادا من چقد خیس شدم ... من و آن جاده کوچ کوچه پس کوچه ی نمناک و درختان بزرگ! آسمان می خندید. و دلم، همه اش نیک تفال می زد. همه اش ... خسته بودم ... تشنه بر دیدن یک دست بلند! دست و پا بسته ی یک چهره ناب. تشنه ی یک لبخند، توی آن قحطی و آن تنگی دست. من و با شهر چکار؟ من و با غربت و دود و دم و گرد و غبار! و در و دیوار پر از اعلانات و جسدهای پریشانی که به تندی می گذرند ... بیهوا می گذرند. می ترسند همه! می گریزند از هم ... که بیا برگردیم. این تن خسته به جانم می گفت. یا که جانم به تنم. عصر آن روز نشستم لب حوض. من هنوز غرق تو بودم، میفهمی؟ جغدی آمد و نشست لب بام و نمی رفت. هر چقدر می زدمش ... عصر آن روز، اولین روز که تو را من دیدم ... جغدی آمد و نمی رفت. هر چه قدر می زدمش!
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۷/۲۸ ساعت 21:05
برچسب ها:
1
2
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|