
درد تا استخوان این شعر بالا آمده است
واژه های روبروی هم
نشسته اند تا دیوار عصر را بالا ببرند،
زن ،
گیسوانش قد بکشد روی شناسنامه پسرش
آرام
درد تا جمجمه اش تیر بکشد
ویک شعر سپید
به بلوغ زودرس برسد.
بانو!
درد ،تا عصر یک جمعه
خمیازه کشیده
تا تابوهای قصه را
به زانو درآورد
شاید کلاغ این قصه پر نگیرد ،
پهلوی تو
روبروی درهای بسته تاریخ
میخ شود.
و تاریخ چند قدم مانده به غروب
یک مرثیه نو
روی حافظه این شعر بالا آورد
درد ...
بانو !
درد تا گلوی این شعر ...