|
دخترچادری
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
97 بازدید امروز: 96
توضیحات:
به غسالخانه نبرید مرا...! من از مرده شورها میترسم، آنها عاشق من نیستند که نوازشم کنند، میترسم کبود کنند تمام بدنم را...! بگویید او خودش بیاید...، بگویید خودش کفنم کند رو به قبله نه! رو به آغوشش... بگویید موهایم را بریزد روی صورتم و ببندد چشمهایم را، و لبانم... نه نه... نگذارید ببوسد لبانم را! شنیده ام شگون ندارد... بگویید بجای اذان و دعا نامش را آنقدر تکرار کند در گوشم تا بلکه این دم آخر صدایش در گوشم باشد ..! بگویید خودش خاک بریزد روی تنم و برود... برود و برنگردد... آخر وقتی هست دل مردن ندارم....! همین.. تمام شدند حرفهایم..، اگر نیامد، فقط... فقط به او بگویید همین خیابان ها و پنجره ها قاتل جانم شدند... بگویید او بی تقصیر است فقط کمی... کمی نیامد...! خداوندا امضا کن... به یکتایی ات قسم،کم آورده ام... بازکن نامه را،استعفای من است ....... اینجا کسی مرا دوست ندارد
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۲۰ ساعت 19:04
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
دخترچادری: من بنده خوبی نیستم
خدا بنده بد نداره
دخترچادری: همون حرفایی که خود یه وقتایی میزنی
بیخیال ابجی توکل به خدا کن
وحید-محمدزاده: تو الان دلت گرفته من میدونم
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
6(یاور همیشه مومن)6: خیلیم خوبی خدا بنده بد نداره
خودتم خوب میدونی چرا!!!
امیرعلی سلیمی: اولین شاکی پروندت من خواهم شد!!! خودتم خوب میدونی چرا!!!
کفر نمی گویم
پریشانم چه می خواهی تو از جانم.
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا تو مسئولی!
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن دراین دنیا چه دشوار است.
چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است
سمیر (شاهزاده آغوش): خداوندا ! کفر نمی گویم پریشانم چه می خواهی تو از جانم. مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا تو مسئولی! خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن دراین دنیا چه دشوار است. چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است
پل های شکسته ، تعمیر
آدم های شکسته ، فراموش !!!
دخترچادری: شیشه های شکسته تعویض می شوند پل های شکسته ، تعمیر آدم های شکسته ، فراموش !!!
خیمه شب بــازی دهــــــر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عــشــق هـــــا می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فـقط خــاطـــره هـــاست
که چــه شیرین و چـه تـلخ
دست ناخورده به جا می مانند...!
سمیر (شاهزاده آغوش): رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فـقط خــاطـــره هـــاست که چــه شیرین و چـه تـلخ دست ناخورده به جا می مانند...!
چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنیست
دخترچادری: انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز که دلخوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند ! چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنیست
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو ... در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند...نشد!
سمیر (شاهزاده آغوش): به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد
چیز تازه اگر یافتید بر این دو اضافه کنید بلکه باز شود این در باز شده بر دیوار.
معدن رنج برایت مشود،
عکس من باآخرین لبخند محو،
شاد شب گری ایت مشود،
مگذار سرب رو قبر من ،
سنگ قبرم مشوددنیا تو،
یادمن مماند وفردا تو......