بیا قسمت کنیم هر چه دارد دنیا
سهم تو خورشید باشدو سنگ سیه از ان ما
بیا قسمت شویم از هر چه داریم من و تو 
من جسم مرده تو بردار روح و جان ما
بیا آغاز شو من مانده را
هستم در به در لحظه ای دیدار بشو پایان ما
بیا ابر را نوازش دوباره کن
صدا دارد نوای دل ببار باران ما
بیا من خسته را راحت جان بکن
بشو مرهم دل بد مشکل اسان ما
بیا نیاز من دلیل این بودنم
خلیل جان من شو آتش شود گلستان ما
نازنینا شب سیه چه دراز است بر مریض عشق
بیا صبح وصال تو هستی درد و درمان ما
وقت شعر است ای غزل با هوی و هم صدا بیا
کن مرده واژه سکوت محیا این باشد امتحان ما