در بغل مادرم سوار بر تراکتور از میانه عازم روستای آق دیره میشویم
پدرم پشت تراکتور نشسته است و گاز میدهد

پشت تراکتور هم تریلی بسته اند چند گونی وسایل پشت تریلی وجود دارد
فکر میکنم چند ماهی در روستا مهمان هستیم
ما دو خانه داریم یکی در شهر میانه و یکی هم در روستای آق دیره
از میانه خارج میشویم و از روی ریل راه آهن میگذریم
دود بلندی از تراکتور بلند میشود
کد خدا سرعت تراکتور را میکاهد چون به جاده خاکی رسیده ایم
ما بعداز ظهر به روستا رسیدیم
صدای سگ چوپان که پشت تریلی تراکتور افتاده است مرا از خواب بیدار میکند
گوسفندان از چرا برمیگردند هوای روستا خیلی صاف است

ما وارد خانه ای بزرگ میشویم
چند اتاق و دهلیزهای بزرگ در دورا دور خانه وجود دارد
یک خانه دو طبقه هم دیده میشود
با ایوان کوچکی

با پرده های سفید که گلهای قرمز دارند
ما از تراکتور پیاده میشویم
چند نفری برای دیدار آمده اند
سلام و احوالپرسی شروع میشود
پدرم رادیوی خود را روشن میکند

و فانوسها شروع به درخشیدن میکنند
×××××××××××××××××××××××××××××××
ثریا محسنی
1356