با سلام
از اینکه میبینم بچه های شرفخانه روز به روز در سایت میانالی بیشتر میشوند
خیلی خوشحالم معرف اصلی این سایت در بندر شرفخانه من و شوهرم بودیم
من چند سالی در این شهر زندگی کرده ام
پس از ورود به شهر و با گذشت چند ماه در بندر یک اسباب بازی فروشی باز کردیم
اسمش را گذاشتیم خانه کودک
هم وسایل کمک آموزشی میفروختیم و هم اسباب بازی
بندر شرفخانه مردم بسیار مهربانی دارد
اینو از ته قلب میگویم
در همه مراسم ها و جشن ها منو دعوت میکردند
بدون آنکه من فامیل کسی باشم
هم چنین شوهرم را خیلی بهش احترام میگذاشتند
دنیز بیشتر از دیگر بچه ها مورد لطف قرار میگرفت
و واقعا بهترین دوستان را در بندر شرفخانه داشتم
روزهای جمعه قطار مخصوصی از تبریز عازم بندر شرفخانه می شد
و مسافران زیادی را با خود می آورد و بعد از ظهر برمیگشت
و ما بعداز ظهر ها برای گردش به کنار دریا میرفتیم
ما در خانه حاج حمزه مستاجر بودیم
افتخار همسایگی ما با ایشان بسیار خوشایند بود
ایشان سازنده کشتی حمزه بودند
و ما در خانه ایشان ماکت این کشتی را دیده بودیم
و روز سیزده بدر هم مردم را سوار کشتی میکردند و میگرداندند
خاطرات زیادی که تماما شیرین بودند از مردم این شهر بیاد دارم
مسولین شهری از شهردار محترم گرفته تا اعضای شورای شهر افرادی صمیمی بودند
یکی دوبار شهردار محترم من و همسرم را از شبستر به بندر شرفخانه آورده بود
و برای کارهای اداری خیلی همکاری میکردند
من پروانه کسب را چند روزه گرفتم ( البته بنام شوهرم )
چون ایشان کارمند بود و من دنبال کارهای اداری میرفتم
تقریبا از تمام بانکهای موجود در بندر شرفخانه وام گرفتم
خیلی خوشحالم که در طول چند سال توانستم بخوبی در آنجا زندگی کنم
و نقطه منفی در دوران زندگیم در آنجا وجود نداشت
بندر شرفخانه در مسیر تبریز به سمت سلماس قرار گرفته است
و پس از تقریبا 15 کیلومتر از شبستر که به سمت سلماس میرویم
شهر نمایان می شود
ورودی شهر یک قایق وجود دارد
و اورژانس در اول شهر قرار گرفته است
و سپس جایگاه CNG
و بعدا میدان اصلی شهر و شروع خیابانها
من وقتی دنیز 40 روزه بود وارد این شهر شدم
و وقتی سوم دبستان را تمام کرد به تبریز برگشتم
بندرشرفخانه یک وبلاگی دارد که توسط خبرنگار آن شهر آقای احمدی
اداره میشود ایشان تمام اخبار و وقایع شهر را در آن وبلاگ می نویسند
http://www.ahadahmade.blogfa.com/
من صبح ها مسیر راه آهن تا شهر را پیاده میرفتم و برمیگشتم
و از بازار خرید هایی میکردم
و به دوستانم سر میزدم اکثر صبحانه در منزل دوستانم بودم
در بندر شرفخانه روزهای جمعه بازار هفتگی است که بسیار شلوغ است
و تقریبا همه چیز میشود در آن بازار پیدا کرد
من اسب سواری را در آن شهر یاد گرفتم
بندر شرفخانه هتل بزرگی دارد که قبلا مسافران زیادی می آمدند
از داخل و خارج از کشور
کنار ساحل محل هایی برای استراحت مسافران درست شده است
و جاده ساحل که تا پای دریا میرفت
و خیلی خاطرات دیگر
از همین جا به همه دوستان و عزیزانم که در این شهر
همیار و همکار ما بودند خسته نباشید عرض میکنم
و برایشان بهترین روزها را آرزو مندم
ثریا محسنی