فراموش کردم
رتبه کلی: 619


درباره من
مهربان... (SOGOL18 )    

"عشق در نگاه اول" از: ویسواوا شیمبورسکا

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۱۵ ساعت 23:29 بازدید کل: 189 بازدید امروز: 189
 

nmnmnnm

هردو بر این باورند
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.
چنین اطمینانی زیباست
اما تردید زیبا تر است

چون قبلا همدیگر را نمی شناختند
گمان می بردند هرگز چیزی میان آنها نبوده

اما نظر خیابان ها، پله ها و راهروهایی که آن دو می توانسته اند از سال ها پیش از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟

دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمی آورند؟

شاید درون دری چرخان زمانی روبروی هم؟
یک " ببخشید" در ازدحام مردم؟
یک صدای "اشتباه گرفته اید " در گوشی تلفن؟

ولی پاسخشان را می دانم
نه، چیزی به یاد نمی آورند

بسیار شگفت زده می شدند
اگر می دانستند، که دیگر مدت هاست
بازیچه ای در دست اتفاق بوده اند

علائم و نشانه هایی بوده
هر چند ناخوانا.

شاید سه سال پیش
یا سه شنبه ی گذشته
برگ درختی از شانه ی یکیشان
به شانه ی دیگری پرواز کرده

چیزی بوده که یکی آن را گم کرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از کجا معلوم توپی در بوته های کودکی نبوده باشد؟

دستگیره ها و زنگ درهایی بوده
که یکیشان لمس کرده و در فاصله ای کوتاه آن دیگری.

چمدان هایی کنار هم در انبار

شاید یک شب هر دو یک خواب را دیده باشند
که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده.

بالاخره هر آغازی
فقط ادامه ایست
و کتاب حوادث
همیشه از نیمه ی آن باز می شود....

"عشق در نگاه اول" از: ویسواوا شیمبورسکا

vbvbv

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۱۵ - ۲۳:۲۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)