فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2683


درباره من
سلام دوستان،اسمم سعید . . . . .
اهل یکی از شهرستانای تبریز...^خسروشهر .....^
_پسری هستم تنها!نه این که تنهانم گذاشتن نه...فقط با تنهایی بیشتر حال میکنم....§
_____________________
Facebook
Facebook.com/saeed.sabri2
_____________________

saeed_harika@yahoo.com
_____________________
_
_
_
_
.
.
سنگ قبرم را نمیسازد کسی/
مانده ام در کوچه های بی کسی/ بهترین دوستم مرا از یاد برد/ سوختم،خاکسترم را باد برد...
_____________________

تو اگر می دانستی که چه زخمی دارد خنجر از دست رفیقان خوردن /از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی؟!؟!
رهگذره شب (Saeedsabri )    

داستانی آموزنده....

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۴/۱۰ ساعت 15:20 بازدید کل: 978 بازدید امروز: 163
 
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود که ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :
مواظب باش مواظب باش،یکم بیشتر کره توش بریز وای خدای من ،خیلی زیاد درست کردی ....حالا برش گردون ....زود باش یکم بیشتر کره توش بریز .......وای حالا از کجا بیشتر کره گیر بیارم..!!
دارن میسوزن مواظب باش...گفتم مواظب باش !هیچ وقت موقع غذا پختن به حرف من گوش نمیدی!برشون گردون !زود باش،دیوونه شدی؟؟؟عقلتو از دست دادی ؟؟یادت رفته بهشون نمک بزنی...نمک بزن...نمک .

زن به او زل زده و ناگهان گفت:خدای من چه اتفاقی برات افتاده؟!فکر میکنی من بلد نیستم به تخم مرغ ساده درست کنم؟؟؟
شوهر به آرامی گفت :فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم چه بلایی سرم میاری...§
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۴/۱۰ - ۱۵:۲۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)