فراموش کردم
اعضای انجمن(325) مدیریت انجمن
جستجوی انجمن
بهروز*فرج پور (Sobriety )    

نگاهی به برخوردهای متفاوت با حضور دختران در فضای مجازی

منبع : http://jamnews.ir/TextVersionDetail/178089
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۱/۲۱ ساعت 14:29 بازدید کل: 303 بازدید امروز: 297
 
نگاهی به برخوردهای متفاوت با حضور دختران در فضای مجازی

جام گیشه؛

نمی‌دانیم چطور است که برخی مواقع برخی از مطالب در برخی وبلاگ‌ها یا سایت‌ها با استقبال شدید مخاطبان روبه‌رو می‌شوند؛ دلیل اسم طرف است؟! چهره طرف است؟! قلم طرف است؟! امید به وصالش است؟! یا اینکه کلا طرف دختر باشد کفایت می‌کند که بیشتر مورد توجه واقع شود و بیشتر برایش کامنت و نظر و... بگذارند یا...؟!


به قولی؛ بعضی‌ها خودشان را می‌کشند و شعر ادبی و حتی بی‌ادبی می‌گویند یا داستان زیبا یا زشتی می‌نویسند اما دریغ از یک کامنت اما در عوض وای به حال وقتی که یکی از ما بهتران(!) یک سرفه در صفحه شبکه اجتماعی‌اش بکند، آنجا پر می‌شود از پیام‌های «بمیرم برایت» و «وای! چی شده؟!» و از این حرف‌ها!


اما جالب است بدانید‌‌ همان انسانی که آن همه در فضای نت مورد توجه واقع می‌شد؛ بعد از انتشار خبر مزدوج شدنش، یکهو به‌صورت خودجوش تحریم می‌شود و دیگر کسی او را در فضای نت تحویل نمی‌گیرد. این‌قدر این داستان تکراری است که ما توانستیم یکی از این موارد را به‌صورت ادامه‌دار برایتان بنگاریم! لازم به توضیح است که تمام کامنت‌ها و ایضا اسم‌ها ساخته و پرداخته ذهن نویسنده می‌باشد که برداشتی است از انبوه کامنت‌های شبیه به همی که در این‌گونه فضاها به چشم می‌خورد. در همین زمینه نگاهی داریم به نوشته‌های یک دختر در یک شبکه به اصطلاح
اجتماعی.


زیبا: سلام بچه‌ها؛ بالاخره منم اینجا عضو شدم؛ همه خوبین؟!
و اما کامنت‌ها:
فرشاد: خوش اومدی! خبر می‌دادی واست گوسفند قربونی کنیم.
کامران: همه جمع بودیم فقط گلمون کم بود. خوب کاری کردی اومدی.
مهیار: یک عکس از خودت بگذار ببینیم مثل اسمت هستی؟!
غضنفر: شما کجا عضو شدی؟! الان حال منو پرسیدی؟!
نازنین: ایش! پررو نشو! اینجا هم تو یکی رو کم داشت!
مهیار: غضنفر! نذار چند تا جک غضنفری واست تعریف کنم! چرا فکر می‌کنی ایشون با تو بوده؟!
غضنفر: مهیار! مردی بیا یه جایی قرار بگذاریم با هم گفتمان کنیم!
کامران: گفتمان؟! گفتمان دیگه چیه؟! نکنه اینجا همه فوق‌لیسانس دارن؟! من تحمل شنیدنش رو دارم! اگه این‌طوری هست بگین من دیگه اینجا نیام!
سیروس: اینجا عضو شدی؟! اینجا کجاست؟! من کی هستم؟! الان در چه سالی زندگی می‌کنیم؟! من از آینده اومدم یا گذشته؟! کسی قرص‌های منو ندیده؟!
و یک عالمه پیام دیگر!


زیبا: امروز کتاب «پرواز در قله‌های رود نیل» رو خوندم؛ خیلی کتاب تکان‌دهنده‌ای بود.
و کامنت‌ها:
معین: مطمئنی کتاب تکان‌دهنده بود؟! شاید گوشی‌ات رو روی ویبره گذاشته بودی!
فرشاد: شاید هم زلزله اومده و تو بی‌خبری؟!
ناصر: خب تعریف کن توی کتاب چی نوشته بود؟! توقع که نداری ما بریم این کتاب رو بخونیم؟!
نوید: قیمت کتاب چند بود؟! قسطی هم کتاب می‌دادن؟! با چک کارمندی چطور؟!
غضنفر: اون کتاب رو عموی من نوشته. اگه می‌خوای یه نسخه با امضای عموم رو برات بیارم، شماره تلفنت رو برام ایمیل کن!
مهیار: چرا کتاب خریدی؟! با پول هر کتاب می‌شه یک دونه پیتزا بخوری!
نازنین: مگه تو سواد هم داری؟!
نوید: ابله! این کتاب نویسنده‌اش ونزوئلایی است.
غضنفر: خب؟! مشکل چیه؟!
سیروس: نکنه تو هم قرص مصرف می‌کنی که تکون خوردی؟! من همیشه بعد از خوردن قرص‌ها تکون می‌خورم و تکون می‌دم! شنیده بودم با قرص و شیشه و... می‌شه تکون خورد اما با کتاب نه! واقعا می‌شه؟! ما هم بزنیم تو خط کتاب؟!
و یک عالمه پیام دیگر!


زیبا: امروز کنکور دادم.
و کامنت‌ها:
مهیار: قبول‌شدنت رو تبریک می‌گم؛ این روز‌ها هر کی توی کنکور شرکت کنه، قبول می‌شه! تازه با این وجود، آخرش صندلی‌های بعضی دانشگاه‌ها هم خالی می‌مونه!
ناصر: کیک و آبمیوه هم دادن؟! کیک‌هاش خوشمزه بود؟!
فرشاد: مگه چند سالته؟!
نازنین: مگه واسه ورود به مهدکودک هم این روز‌ها کنکور باید بدی؟!
مرتضی: منم امروز کنکور دادم؛ چه رشته‌ای دوس داری قبول شی؟!
غضنفر: آخه چرا؟! حیف شما نیست کنکور بدی؟! می‌گفتی من خودم به جای شما می‌رفتم کنکور می‌دادم!
معین: چرا زود‌تر نگفتی؟! من سؤال‌ها رو داشتم! همین دیشب خریده بودمشون! البته فکر کنم سؤال‌های کنکور رو اشتباهی آورده بودن، چون با اون سؤال‌هایی که من خریده بودم زمین تا آسمون فرق می‌کردن!
سیروس: چرا حالا می‌گی دختر؟! می‌گفتی واست چند تا قرص می‌فرستادم، می‌خوردی و قدرت تمرکزت می‌شد ۱۰۰! بعدش عمرا که قبول می‌شدی توی همه امتحاناتت! من خودم سیکلم رو با همین قرص‌ها گرفتم!
و یک عالمه پیام دیگر!


زیبا: ببخشید بچه‌ها؛ این‌قدر پیام می‌دین که نمی‌تونم به همه پیام‌ها جواب بدم. به نظر شما عشق مهم‌تره یا پول؟!
و کامنت‌ها:
فرشاد: نکنه واست خواستگار اومده؟!
نازنین: عقل مهم‌تره که تو نداری!
محسن: خب معلومه، عشق.
معین: اگه دو شب گشنگی بکشی می‌فهمی اون چیزی که مهمه پوله!
ناصر: پول‌داشتن خوشبختی نمیاره؛ اما بی‌پولی بدبختی میاره!
غضنفر: من مهم‌تر هستم! هم بابام مایه‌داره و هم رمانتیکم!
سیروس: بستگی داره که من قرص خورده باشم یا نه! وقتی قرص می‌خورم همه‌چی رومانتیک می‌شه و عشق برام مهمه، بعد از یک ساعت اثرش می‌ره و قاطی می‌کنم و برام پول مهمه که دوباره برم قرص بزنم به بدن!
و یک عالمه پیام دیگه!


زیبا: شولولولولو! عروس شدم! خیلی خوشحالم.
فرشاد: :(
مهیار: :|
نازنین: کدوم [...] بوده اومده تو رو گرفته؟! اصلا ولش کن! اصلا اهل کل‌کل هم نیستی!
سیروس: چی؟! عروس شدی؟! واقعا؟!... الان اینی که روی صفحه مانیتور می‌خونم واقعیه یا توهم؟!... دلم رو شکستی... اصلا من از زندگیت می‌رم بیرون!... اصلا راستی مگه من داخل زندگی‌ات بودم که برم بیرون؟!... اینجا کجاست؟! من کی هستم؟! تو کی هستی؟!... انگار باز قرص زیاد مصرف کردم! شاید هم مصرف نکردم!
(همین چهار تا کامنت بیشتر نبود!)
زیبا: امروز در آزمون استخدامی قبول شدم. خدایا شکرت!
(هیچ کامنتی وجود نداره!)
زیبا: چی شده؟! چرا همه با من قهرن؟!
(هیچ کامنتی وجود نداره!)
به نظر شما چی شد که این‌جوری شد؟!


منبع: پارسینه
 

 

این مطلب توسط میثم عظیمی. بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۱/۲۲ - ۰۲:۰۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)