روزی رسول خدا "ص" به امام علی "ع" فرمودند: یا علی پنج کلمه از علم برای تو بگویم یا پنج هزار دینار پول به تو بدهم؟
حضرت علی "ع" به پیامبر خدا عرض کردند:اگر پنج کلمه علمی به من یاد بدهید بهتر از کل دنیاست.
رسول خدا فرمودند:- شبها نخواب تا اینکه یک ختم قرآن را خوانده باشی- شبها نخواب تا اینکه هزار دی... تاریخ درج: ۹۷/۰۶/۰۸ - ۱۳:۳۰( 4 نظر , 197
بازدید )
راز بی اخلاقی مسلمانان از زبان خواجه نصیرالدین
در بغداد هر روز بسیار خبرها می رسید از دزدی، قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود.
روزی خواجه نصیرالدین مرا گفت: می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگم... تاریخ درج: ۹۷/۰۵/۲۵ - ۲۲:۴۴( 3 نظر , 135
بازدید )
آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما / آفتابی جنوبی (لاتین، یونانی)
آلبانی: سرزمین کوه نشینان
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی، ژرمنی)
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)
از... تاریخ درج: ۹۷/۰۵/۲۱ - ۱۵:۳۴( 9 نظر , 150
بازدید )
کافیست باور کنی خوشبختی و خوشحالی دست خودت است،آنوقت میبینی؛صدای پرنده ها دیگر آزار دهنده نیست،شلوغی راه ها کلافه کننده... کافیست باور کنی؛زندگی مواجهه با چیزهایی است که دوست نداری و خوش کردنِ دلت به چیزهایی که دوست داری؛آنوقت نماندن ها خستهات نمیکندماندن ها را به یاد می آوری،آنوقت نبودن... تاریخ درج: ۹۶/۰۹/۱۰ - ۱۷:۰۷( 3 نظر , 147
بازدید )
آلیس گفت:
"باورم نمیشود!" ملکه با تأسف گفت:"باورت نمیشود؟ دوباره سعی کن. نفس عمیقی بکش و چشمهایت را ببند."آلیس خندید:"فایدهای ندارد، به زحمتش نمیارزد. آدم نمیتواند چیزهای غیر ممکن را باور کند."ملکه گفت:"به جرأت میگویم دلیلش این است که زیاد تمرین نداری. وقتی... تاریخ درج: ۹۶/۰۹/۰۹ - ۱۹:۳۰( 1 نظر , 150
بازدید )
کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش با نگاهی می گوید این کفش سه کوک می خواهد و هر کوک ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان. مشتری هم قبول می کند. پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.کفاش دست به کار می شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام ...اما با ... تاریخ درج: ۹۶/۰۸/۲۴ - ۲۱:۲۱( 4 نظر , 179
بازدید )
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون... تاریخ درج: ۹۶/۰۸/۲۰ - ۲۰:۵۲( 3 نظر , 262
بازدید )