فراموش کردم
رتبه کلی: 36


درباره من
* سلام ....
به نام حضرت دوست ...

* یه جا فقط واسه خودم و خودم
اگه به مزاجتون خوش نمیاد ، مزاحم نشین ...
هنوز نمیدونم با خودم چند چندم ؟!

*مخاطب خاص ندارم ، یعنی نوشته های من مخاطب ندارن !

* واسم مهم نیست نظر میزارین نمیزارین
یا مطالبم بازدید داره یا نداره
واسم فرقی نداره !

* قابل توجه دوستای عزیز :
اگه دیر بهتون سر زدم عذر میخوام ، باید حسش باشه که سر بزنم ...
در ضمن از شلوغی خوشم نمیاد
و دوس دارم اطرافم خلوت باشه !
درسته دوستام کمن ولی همشون تکن ...

* از آن جمله هایی ام که انتهایش سه نقطه می خواهد !
حال هر طور میخواهید تفسیـــــرم کـنید ....!

* تنهایی رو هم خیلی دوس دارم !!!

* از منم به شما نصیحت ...
یه سری اتفاقا دیگه تکرار نمی شه ...
از من گفتن ...

Insta : hamidmohammadzadeh
Telgram : AutumnBoy13

* موفق باشین ...
امــضــا : یه سیزدهی تلخ ...
عِزّت زیاد .......
یاحـــــــــق !
تلخ ... (Soltane-Dard )    

سری جدید بدبختی هایم رسید ...

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۵/۰۵ ساعت 22:36 بازدید کل: 955 بازدید امروز: 154
 

Mute
Current Time 0:00
/
Duration Time 0:00
Loaded: 0%
Progress: 0%
Stream TypeLIVE
Remaining Time -0:00
 

سری جدید بدبختی هایم رسید ...

آهای اونی که خیلی خودتو میگیری ...

چاه توالت ما هم زیاد میگیره ...!

گفتم در جریان باشی !

حمید تلخ

جوان امروزم ...

خسته و شکسته ، جوانی که خیلی زود پیر شد و حتی کسی نپرسید چرا ...؟

کسی نپرسید دلیل سپیدی موهایم را ...

حمید تلخ

خدایا ...

یه چیزی ازت میخوام ...

چیز زیادی نیست به خودت قسم !

یه کاری کن امثال من ...

یه بار بدون بغض با چشمای خشک و خیال راحت سر رو بالشت بذاریم ...

همین و بس ...

حمید دیوونه

جایی میان بهت سکوت به حبس ابد محکوم شده ام ...

دیگر مجالی برای فریاد کشیدن دردهایم نیست ...

حال تنها من مانده ام و دود سیگار و اتاق سرد و خالی از امید ...

سیگار میکشم و سیگار ...

ریه هایم را پر میکنم از هوای رفتن ...

رفتنی برای همیشه ...

حمید دیوونه

این روزها از اعتماد کردن متنفرم ...!

به دلم اجازه نمیدهم دوباره کار دستم دهد

و شعارهای انسانیت را از هرکس که بشنود او را باور کند ...

نه !

همه درست شبیه به هم اند ...

فقط بعضی ها بهتر و باور کردنی تر دروغ میگویند ...

حمید دیوونه

هی بی لیاقت ...

حالا دیگر با رقیبم مینشینی و از من برای او میگویی ؟

برایت متاسفم ...

دیگر افتادی از چشمهایم بیچاره ...!

تو هر چه که هم داشتی از من داشتی ...

حالا مرا دور میزنی و با او میروی ...؟

به من نگاه کن ، عینک دودیت رو بردار ، گوش کن :

اینجوری نمیماند ...

اگه روزی هم خوشیها به من پا بدهند ، خط قرمز را میکشم دور تو و این رابطه ...

حمید سیزده

آنقدر به این روزهای تلخ عادت کرده ام

که وقتی لبخند میزنم قلبم تیر میکشد ...

بیچاره دلم ...

چه زود عادت میکند به نبودن هر آنچه میخواست !

حمید دیوونه

میدانی ...

تابستان است ، هوا اینبار بس ناجوانمردانه گرم است نه سرد !

این خورشید با حرارتش یاد تابستانهای آن روزها را به ذهنم میپاشد ...

تو که همیشه آب تگری ات حاظر بود ...

چه شده این روزها سرب داغ به جانم میریزی ؟

حمید تلخ

بی احساس بودی

بهتر که تمام شد !

بودنت مثل فیلترسیگاری بود که باید انداخت دور ...

حمید تلخ

فیلم سینمایی نبود ...

تئاتر هم نبود ...

روزهای زندگی من بود که در حسرت دستانت گذشت !

من باختم ...

آخر بازی ، همه دست زدند ...

حمید تنها

احساس میکنم وقتی مینویسم ...!

خدا چشمهایش را میگیرد و وقتی که میخوانم گوشهایش را ...!

صادقانه بگویم :

فکر میکنم خدا هم از سادگی من و حرف های تکراری ام خسته شده است ...!

خدایا ...

به خودت قسم خ س ت ه ش د م ...

حمید بدبخت

ک ا ش های تو ...

در مستی آن شب ها

حالا شده ...

ا ش ک های من ...

در هشیاری این شب ها ...

حمید تنها

خدایا ...

دیگه هیچی نمیگم ، خودت میدونی ...

این مطلب توسط اسماعیل مختاری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۲۱:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)