دق کردم ...
پشت خنده های تلخی که ...
هیچگاه کسی به آن ، شک هم نکرد !
آن شب عروسم راهی حجله گاه دامادش شد . . .
سخت بود . . .
درد داشت طعم رقیب را چشیدن !
اسم تو باید هم ردیف اسم من می آمد . . .
چه شد که همه چیز بهم خورد ؟
چه شد مال "او" شدی ؟
چه شد "من" برایت تمام شدم ؟
روز عروسیت آمدم . . .
در لابلای جمعیت پنهان شدم . . .
مرا ندیدی ؟!
اما من ، تو را در لباس عروسیت دیدم . . .
چقدر خواستنی شده بودی !
روزی زن رویاهای من بودی . . .
اما حالا . . .
عروس دیگری بودی !
دامادت چقدر به تو میبالید . . .
چقدر خندان دستان مردانه اش را دور گردنت می انداخت و لبخند هایتان چقدر عمیق بود !
من زیر مهر دست های به هم قفل شده و قلبای ملتهب تو و دامادت ، یخ بستم !
برق حلقه ات هنوز هم تن یخی و اسفندی مرا میسوزاند . . .
برق حلقه ی طلایی دست چپت ، تمام زندگیم را سوزاند !
"من" را تمام کرد . . .
آرامتر برو "مسافر من" . . .
آرامتر گام بردار . . .
بگذار دلم باور کند که دیگر تو مال دیگرانی !
بگذار باور کند که فکر کردن به عروس دیگران حرام است !
آن شب صدای اشک ها و ضجه های من در صدای تو و دامادت ، گم شد . . .
آن شب تو به حجله گاه معشوقت رفتی و من دلم را به قربانگاه بردم !
شب و روزای تکراری ...
نفسای کند و عمیق ...
نا امید از آینده ...
خسته از دیروز ...
بیخیال امروز ...
ترس از فردا ...
یه بغض کهنه ...
یه جسم داغون ...
یه روح زندونی ...
یه مغز eror ...
یه اعصاب خط خطی ...
یه گوشی ...
یه هندزفری ...
شب بیداری ...
آهنگای تکراری ...
" آره ... "
این بود جــــــــــــــــــــوونی !
این بود عــــــــــــــــــاشقی !
شـایــد روزی بـفهمـد ...
بـه خــاطـرش ...
از چه هــا گــذشتــم !
امّــا ...
حــال کـه نـمی دانـــد ...
تنــها بـه دیگــران میگــویـد :
او ، یــک "احــــــمق" بـــود !!!
-----------
دیــــر آمدی !!!
ببیــــن ...
چــه عشق بــازی باشکوهیستــــــــــــــــــ ...
میـــان ...
مــن و موریــــانه های قبرستــــان !
خدایـــــــا دمـــت گــ ـرم ...
تا تو بـخـوای بـه داد مــن برســی ...
مـن بـه تـو رسیــدم ...
بیـخیال دیـگـــه !