سیگار می کشم تا فراموشت کنم

سیگارم مرا درک میکند
سیگارم چه خوب درکــــــــــــــــــــــــــــــ میکند مرا...
وای که چه زیبا کــــــــــام میدهد...
این نو عروس هر شب تنهایی هایم...
لباس سپیدش را تا صبح برایم میسوزاند...
و من تا صبح بر لبانش بوسه میزنم...
چه لذتی میبرم از این همخوابگی...
او از جــــــــــان مایه میگذارد و من از عمــــــــــــــــــر...
هر دو میسوزیم به پای هـــــــــــــــــــــــــــــــم

وَقتــــــی
عَرض زندگی دست ِ من نیســـــــــت...
طولَــــش را با سیگـــــــــــــــار
کم میکنـــــــــم...!
ایــن رندانـــــــه ترین دهن کجی به سرنوشتـــــی ست که به آن،
مَـــــــــحکومَـــــــــ ــم...!!!

پاکت سیگار خاطراتت را جا گذاشتی...
و من هر روز پک میزنم
یک خاطره از تو را و نشئه میشوم
و باز وقتی یادم می آید او را
باز ته سیگارم را
... با عصبانیت به سر جا سیگاری می کوبم...
اخرین نخ را گذاشتم
برای اخرین روز تابستان
تا با آن روی دستم
داغی بگذارم
تا یادم باشد
یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه ...

یکــــ پاکتــــ ســـیگار
ودکــــا به مقـــــــدار لازم
شبـــــــــ سـرد پاییـــزی
یــکــــــ دلِ پــــر
اینجا شروع ماجراستــــــ
انتهایش را خدا هم نمــــیداند!

سیگارم را کم کردم...
تا علاقه ات زیاد شود!
خواستم انگیزه ام باشی تا ترک کنم.
قول دهی دلیل کشیدنم نباشی کافیست.
تو باش تاجای خالیت پر نشود با سیگار!
و نخواهم که بسازم چهره زیبایت را بادود
که میدانم نمی ماند.
تو نباشی خاطراتت مرا زودتر از سیگار خواهند کشت