فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3810


درباره من
علی توکلی (TAVAKOLI )    

شبیه تو...شبیه زندگی

درج شده در تاریخ ۸۹/۱۲/۲۳ ساعت 12:32 بازدید کل: 231 بازدید امروز: 73
 
maral1186
     مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند
زن جوان: یواش تر برو, من می ترسم
 مردجوان: نه, اینجوری خیلی بهتره زن
 زن جوان: من خیلی می ترسم
مرد جوان: خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری ؟
زن جوان: دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی؟
مرد جوان: منو محکم بگیر
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری؟
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری
آخه نمیتونم راحت برونم. اذیتم میکنه ...
همه چیز سیاه شد
روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود.
 برخورد موتور سیکلت با یک خودرو حادثه آفرید
در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد, یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بودپس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت
و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند ...
دمی می آید و بازدمی میرود
اما زندگی غیر از این است
و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یآبد
که نفس آدمی را می برد   
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۱۲/۲۳ - ۱۲:۳۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)