از روزی که رسالهی « آذری یا زبان باستان آذربایگان» به قلم کسروی در 1304 خورشیدی انتشار یافت، مسالهی زبان دیرین مردم آذربایجان مطرح گردید و مورد توجه و تحقیقات دامنهدار دانشمندان ایرانی و خارجی قرار گرفت.
در آن سالها، تازه متعصبان عثمانی و به دنبال آنها دولت جدید ترکیه، برنامهی پانتورکیستی خود را آغاز کرده بودند. ماجرا از این قرار بود که بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی و از دست رفتن متصرفات اروپایی در شمال و مناطق عربنشین در جنوب و تشکیل دولتهای مستقل، زمامداران ترک با این استدلال، مردم خود را تسلی میدادند که اصولا چه معنی دارد که ما سرزمینهای غیر ترک اروپایی و عربی را حفظ کنیم. نفع ما در این است که این بار را از دوش خود بیندازیم و با تصرف سرزمینهای ترک زبان امپراطوری جدید یکدستی پدید آوریم.
در گرماگرم این خواب و خیال، نظریهپردازان متعصب، زبان ترکی معمول در آذربایجان را زبان آذری نام نهادند و به سردمداران دولت مسلمان قفقاز هم که بعد از فروپاشی روسیهی تزاری در 1917 به مرکزیت باکو تشکیل شده بود، تلقین کردند که نام کشور خود را که نام تاریخی آن « اران و شروان» بود، آذربایجان بنامند. با این امید که با استفاده از ضعف دولت ایران، آذربایجان را هم بدان ملحق کنند. اندکی بعد هم که در 1920 رژیم شوروی، باکو را تصرف کرد با همان نیت عثمانیها، دولت باکو را جمهوری آذربایجان نامید.
دولت آن روزی ایران با چنان ضعف و زبونی دست به گریبان بود که در برابر آن شعبده بازیهای بیگانگان، حتی زحمت اعتراض هم به خود نداد. اما محقق تیزبین هوشمند، تحقیق معتبر خود را به عنوان یک جواب مستدل عملی منتشر کرد.
کسروی به استناد متون معتبر کهن ثابت کرد که تعبیر آذری، مختص زبان کهن آذربایجان است که از زبانهای ایرانی و شاخهای از زبان پهلوی بوده است و اطلاق آن به ترکی موجود فعلی، به قول علامهی قزوینی، سفسطه و تدلیسی بیش نیست.
کسروی در رسالهی خود، آثار بازماندهی از آذری کهن از جمله دو بیتیهای منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی را از لابلای نسخ خطی بیرون کشیده و نیز نمونههایی از زبان کهن موجود در گوشه و کنار آذربایجان، در خلخال و هرزند و گلین قیه را جمع کرده و مورد بحث قرار داده است.
بعد از انتشار رسالهی کسروی که بارها تجدید چاپ شد، در این هفتاد و پنج سال بسیاری از پژوهندگان دنبال تحقیق او را گرفتند و مخصوصا بعد از تاسیس دانشگاه تبریز، دانشکدهی ادبیات آن دانشگاه، رونق تازهای به این رشته از زبان شناسی ایرانی بخشید و چند تن از استادان و دانشآموختگان آن دانشگاه، مقالهها و کتابهای سودمندی منتشر کردند که علاقهمندان برای آگاهی از آنها میتوانند به مجلدات فهرست مقالات فارسی تالیف استاد ایرج افشار مراجعه نمایند.
در آن میان، پژوهشهای آقای یحیی ذکا@ که از نخستین نوشتهها در این زمینه بوده، ارزش و اعتبار خاص دارد. ایشان در بازنگری نمونههایی که در میان بوده، در رفع ابهامات آنها کوشیده و معنی دقیق الفاظ را با تطبیق با کاربرد آنها در لهجههای دیگر، روشن کردند و نیز نمونههای تازهی ناشناختهای را مورد بررسی قرار دادهاند و مجموعا به نتایج تازهای رسیدهاند که همواره مورد توجه و بهرهگیری محققان بوده و خواهد بود.
دوست دقیق و دانشمند ما ]یحیی ذکا@ [ در بهار جوانی در 1328 که چند ماهی به عنوان افسر وظیفه در کنارههای ارس در آذربایجان گذرانیده، یادداشتهایی دربارهی زبان مردم کرینگان، یکی از روستاهای ارسباران فراهم آورده و مورد تحقیق قرار داده و حاصل کار خود را در 1332 به صورت رسالهای به چاپ رسانیده است. از آن به بعد هم دنبالهی تحقیق را گرفته و آن چه از زبان کهن را که در روستاها و کوهپایهها در گوشه و کنار مناطق شمال غربی ایران برجای بوده و در شرف از بین رفتن است، گردآورده و نمونههایی را که در لابهلای متون فارسی آمده مورد تحقیق و بازنگری قرارداده و یافتههای خود را به صورت مقالات متعددی در مجلات علمی منتشر کرده است...
] با توجه به تحقیقات دکتر یحیی ذکا@ [، زبان مردم آذربایجان ریشه در زبان مادها دارد که گروهی از زبانشناسان، زبانگاثاها (بخشهای کهناوستا) را خویشاوند نزدیک آن میدانند. بعدها با تحولاتی به صورت پهلوی شمالی (= پهلوی اشکانی) زبان پارتها درآمده و تاثیرات آن در زبانهای شمالی حتی در شاهنامهی فردوسی پدیدار است. بقایای زبان مادها، از دربند قفقاز و دامنههای کوههای قفقاز به پایین تا غرب ایران گسترده بوده. البته در هر ناحیهای، تحت تاثیر زبانهای بومی قبلی و زبانهای همسایه، تغییراتی پذیرفته است.
پیش از این در مقالهی « زبان کهن آذربایجان» که در جلد چهارم ناموارهی دکتر محمود افشار چاپ شده و در
« زبان فارسی در آذربایجان» گردآوری ایرجافشار (صفحات 486 ـ 511)نقل گردیده دلایل و قرائن یگانگی لهجههای مردم شمال غرب ایران (قلمرو ماد قدیم) را گفتهام. از آن جمله این که دو بیتی نجمرازی که در سال 620 در تحریر دوم مرصادالعباد او آمده در منابعی به « مهان کشفی» از مردم نمین اردبیل شاعر سیصدسال بعد نسبت داده شده و پنج قرن بعد نیز در جنگی به نام او ثبت شده است و عبیدزاکانی قزوینی دو غزل ملمع همام تبریزی را در مثنوی عشاقنامه خود آورده است و از این همه برمیآید که زبان مردم ری و قزوین و آذربایجان یکی بوده است. در اینجا بیش از این نیازی به بحث نیست.
نویسندگان متعصب ترکیه بدون هیچ دلیل ادعا میکنند که زبان مردم آذربایجان و سرزمینهای مجاور، از روز ازل ترکی بوده است. اما چه جوابی دارند به اینکه، در هیچ متنی قبل از صفویه، بیتی یا عبارتی ترکی از مردم آن مناطق دیده نشده. بلکه برعکس، قرائن و اشارت موجود، خلاف آن را ثابت میکند. مثلا برای قطران تبریزی (در گذشته 465) وجود یک معشوق ترک در گنجه معمایی بوده که آن غریبه از کجا به آن شهر افتاده است و میگوید:
ای ترک به گنجه از کجا افتادی؟
کاندردل و جان من فکندی شادی
یک بوسه مرا به مستی اندر، دادی
ای ترک همیشه مست و خرم بادی
خاقانی شروانی هم از ترکان به صورت عنصر بیگانهای یاد میکند:
رسم ترکان است خون خوردن، زروی دوستی
خون من خورد و ندید از دوستی در روی من
از این شواهد در متون نظم و نثر فراوان است. اما متعصبان ترکیه ادعای خود را به صورت و اضحاتی که نیاز به هیچ توضیح و استدلالی ندارد بیان میکنند حتی ایلامی، هیتیها (Hittites) را هم ترک میپندارند.
یادم آمد که چهل سال پیش یک استاد باستانشناس ترک در آنکارا به من گفت: « آتاترک»، هیتیها را نخستین ساکنان ترک آسیای صغیر اعلام کرده بود. وقتی که هیات باستان شناسی آلمان در کاوشها خود در بغازکوی، خرابههای پایتخت هیتیها قراینی دست یافتند که زبان آن قوم، جزو زبانهای هند و اروپایی بوده، به ملاحظهی پرهیز برانگیختن خشم آتاترک، جرات نکردند که حاصل تحقیقات خود را منتشر کنند. بعد از مرگ او یافتههای خود را چاپ کردند اما ترجمه و نشر آنها در ترکیه هنوز ممنوع است.
در زبان کنونی آذربایجان که نام آذری بر آن نهادهاند، از لغات ترکی و واژههای جدید فارسی که بگذریم بسیاری کلمات پهلوی است که در سایر لهجههای ایرانی به کار میرود و اگر از زبان فارسی امروزی، فوت شده اما شواهد آن را در متون کهن فارسی مییابیم. من سابقا گمان میکردم که آن چه در آن زبان، مسلما ترکی است، افعال است. امروز به این نتیجه رسیدهام که در افعال هم، ] دارای[ بن و ریشه پهلوی یا اوستایی است. تنها علامت مصدر و صرفافعال در صیغههای مختلف و ترکی است.
در لغتنامهی بزرگ چهار جلدی حسین کاظم قدری (چاپ 1927 ـ 1946) استانبول که فرهنگ تطبیقی بسیاری از لهجههای ترکی است، ریشه تعدادی از واژههای زبان کنونی آذربایجان که فارسی نیست در زبانهای آشوری و ارمنی و گرجی نشان داده شده است.
زبان پهلوی شمال غرب ایران، از آن جا که زبان نوشتاری نبوده. در هر شهر و ناحیهای با تاثیرپذیری از زبانهای بومیان و اقوام کهن از اورارتویی و آشوری و جز اینها و زبان همسایگان، تغییراتی یافته است و آن چه در کتابهای پهلوی مراغه و پهلوی زنجانی و زبان قزاونه (= قزوینیها) و تاتی و ... نامیده شده اختلافات ناچیز با هم داشتهاند.
دریغا که بقایای زبان کهن امروز در شرف نابودی است. خبر داریم که در هفتاد سال پیش، در نواحی مختلف لهجههای محلی پهلوی معمول بوده که امروز به کلی فراموش شده است.
امروز حق این است که هرچه زودتر پیش از آن که سیل، تحول این جزیرههای زبانی در هم نوردد و مدرسه و رادیو و تلویزیون و مطبوعات لهجههای محلی را به کلی از میان ببرند، بنیاد خاصی برای گردآوری گویشهای محلی ایران تشکیل گردد. این بنیاد باید کلیهی تحقیقات، مخصوصا آن چه را که خارجیان نوشتهاند، جمعآوری نماید. از آن جمله تحقیقات روسها دربارهی زبانهای تاتی و تالشی و سایر لهجههای ایرانی در گوشه و کنار قفقاز. در این زمینه بسیار مهم است. هر آن چه در لابلای جنگها و متون فارسی آمده، استخراج و بررسی شود. در اینجا این نکته را ناگفته نگذارم که در جستوجوی بازماندههای گویشهای محلی پهلوی، از آثار صوفیانهای که در غرب ایران فراهم آمده غافل نباید بود. صوفیان چون مخاطبان خود را در میان عامهی مردم میجستند و اکثریت مریدان آنها از تودهی مردم بودند، عبارات و دو بیتیهای فهلوی را در لابهلای نوشتههای خود میآوردند.
نکتهی مهم دیگر این است که کلیهی آثار لهجههای ایرانی، باید به صورت یک « کل» و در کنار هم مورد بررسی قرار گیرد. حاصل کار برای زبان وفرهنگ ایرانی گنج بازیافتهای خواهد بود.