فراموش کردم
رتبه کلی: 698


درباره من
سلام

ارادت ب همه ی دوستاااااااااان

خصوصی اکیدا ممنوع

حقیقت این بود:هرانقدر ک توانستیم کسی را خوشحال کنیم به همان اندازه هم تنها ماندیم....

ayda.com00 (Tanhaaaaaaaaaaa )    

..................................

درج شده در تاریخ ۹۴/۱۱/۰۴ ساعت 14:48 بازدید کل: 205 بازدید امروز: 205
 

عصمتش بهر نان خانه ای  

 

دوش مست و بیخبر بگذشتم از ویرانه ای در سیاهی شب ، چشم مستم خیره شد بر خانه ای چون نگه کردم درون خانه از اون پنجره صحنه ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه ای کودکی از سوز سرما میزند دندان به هم مردکی کور و فلج افتاده ای در یک گوشه ای دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای مادری مات و پریشان مانده چون دیوانه ایچون که فارغ گشت از عیش و نوش آن مرد پلید قصد رفتن کرد با حالت جانانه ای دست در جیب کرد و زآن همه پول درشت داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانه ای بر خودم لعنت فرستادم که هرشب تا سحر میروم مست و شتابان سوی هر میخانه ای من در این میخانه، آن دختر زفقر میفروشد عصمتش را بهر نان خانه ای

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۱۱/۰۴ - ۱۴:۴۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)