فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4590


درباره من
shiva.23sh@gmail.com
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم ترا پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز ترا در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم ترا با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
شیوایی (Taranomii )    

باد بادک

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۱۵ ساعت 20:05 بازدید کل: 179 بازدید امروز: 178
 


لذت ِ مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بین روح و بدنت فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد «شک»
نتوانست، بنا کرد به توهین کردن

زیر بار غم تو داشت کسی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن

"باوفا" خواندمت از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن

«زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست»
خط مزن نقش مرا موقع تمرین کردن!

وزش باد شدید است و نخم محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از این کردن

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۱۵ - ۲۰:۰۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)