|
Water lily
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
120 بازدید امروز: 120
توضیحات:
زن همه چیزش شعر است ؛ چشمش ... مویش... بویش ... " زن " که باشی همه کارت شعر از کار در می آید ؛ چای دم کردنت جانم گفتنت قاصدک فوت کردنت ... اما مردها همیشه شاعرهای بهتری هستند !! " مرد " که باشی برای شاعری همیشه سوژه ای به زیبایی یک زن داری ...
درج شده در تاریخ ۹۵/۱۲/۱۹ ساعت 14:24
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
عکس خوبه
Belle: اوهوم درسته
ای غودااا
فدای شما
برای شاعری همیشه
سوژه ای به زیبایی یک زن داری ..."
بله واقعا
SaleK: "" مرد " که باشی برای شاعری همیشه سوژه ای به زیبایی یک زن داری ..." بله واقعا
جز من، شکارِ هر چه که آهوست در سر است گویی فقط منم که غزال تو نیستم
در باغ سیب خاطرِ تو روی شاخه ها حتی به بخت میوه ی کال تو نیستم
خوشبخت برف که بنشیند به شانه ات بد بخت من که دُورِ تو شال تو نیستم
گیرم که یوسفم! وَ به چاهم! چه فایده وقتی درون گونه ی چال تو نیستم
در نقشه ها همیشه تو بالاتر از منی من هر قَدَر که سبز! شمال تو نیستم
میرانی ام به اینکه حرامم به تو ولی میبوسمت اگر چه حلال تو نیستم!
Regnar: تو نیستم خوشبخت برف که بنشیند به شانه ات بد بخت من که دُورِ تو شال تو نیستم گیرم که یوسفم! وَ به چاهم! چه فایده وقتی درون گونه ی چال تو نیستم
SaleK: " مرد " که باشی برای شاعری همیشه سوژه ای به زیبایی یک زن داری ..." بله واقعا:-)
با لطف دوست زخم زبان ها به من رسید
ابروی یار با دل دیوانه ام چه کرد؟
قلبی شدم که تیر کمان ها به من رسید
مهر سکوت بر لب من بوسه ی تو بود
آتشفشانی از هیجانها به من رسید
ابر مچاله ای شده ام وقت رفتنت
اندوه بسته در چمدان ها به من رسید
غمگینم ای الهه ی نازی که بعد تو
آواز سوزناک بنان ها به من رسید
ای عشق در معامله ات سود کرده ام
من راضی ام به اینکه زیان ها به من رسید
سوژه ای به زیبایی یک زن داری ...
عالیییی
شایدهمین لحظه زنی
برای مردسیاستمدارش می رقصد
یاپیانو می زند و
آوازمی خواند
و جلوی جنگ جهانی بعدی رامی گیرد
کسی چه می داند
شایدتنهاشرط معشوقه ی هیتلر
به خاک وخون کشیدن دنیابود
کسی سرازکارزن هادرنمی آورد
باسکوت شان شعرمی خوانند
بالب هاشان قطعنامه صادرمی کنند
باموهاشان جنگ می طلبند
باچشم هاشان صلح
کسی چه می داند
شایدآخرین بازمانده ی دنیازنی باشد
که باشیطان تانگومی رقصد
Regnar: جلوی جنگ جهانی بعدی رامی گیرد کسی چه می داند شایدتنهاشرط معشوقه ی هیتلر به خاک وخون کشیدن دنیابود
و یه خونه پدربزرگ
دورهم جمع بودنها با فک وفامیل
این روزا پر ازتعطیلی
ولی کو پدربزرگ؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه؟
قدیما توی قدیما موند
دلم برای اون روزا تنگ شده
عطر آویشن، ردیف استکان های بلورزندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم
مادری فیروزه تر از آسمان مخملیسایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم
خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غمباخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم
نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمرهر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیمنرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی
گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیمشرشر فواره روی رقص ماهی های حوضشور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم
ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوهبی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم
حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنشفاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم
کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیرآخرِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم
عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبارتا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم
اگه زن شعر باشه..
مرد مثنوی معنویه
divonam khodetonid