فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 6344


درباره من
کارشناسی ارشد مهندسی it

از ایل بزرگ قشقایی

ایران من

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۱۴ ساعت 19:25 بازدید کل: 282 بازدید امروز: 130
 
شب قدر بود شاید ، نمی دانم برای تو آخرین شب بود / هوای سرد شهر آن شب گرم و پر تب بود




سیه پوشان غرق دعا بودند و دلها همه بی تاب بود / شاید آن کودک پنداشت مرگ مادر فقط یک خواب بود




مرگ ! آواز عزای تو را خوش شنید دل به تو بست/ زیر آوار،کودک نازم! آری آرزوهای تو ناباورانه گسست

آرام باش ...تو قهرمان این غمنانه ای ...پس لرزه ها دلم را می لرزاند اما تو استوار باش .گریه های معصوم تو آن نگاه سرد و خاموش،ناله های پرِ بغض برای این سرزمین آشفته نیز تراژدی دردناکی هست.فراموش نخواهد شد درد و آوارگی های تو؛ لرزه های پستِ خاک زیر پای تو برای ما نیز لرزش غمناکی بود .

دستان این مردمان هنوز از جنس مهر و عشق است قلبشان پر از همدردی پاک هست ...تو برخیز و لبخند خود را محو آوارگی و تنهایی سرد و تاریک مکن گرچه خوشی هایت کنون زیر خاک است ...

زمین گاه گاه می لرزد اما تو هر لحظه می لرزی ... آذربایجان سرد هست می فهمم ...نگران نباش لباس گرمهایمان نصفشان برای تو ...مگر چه می شود اینجا زیاد سرد نیست ...

آه تشنه ای ؟یادم رفته بود لوله ی آبی نیست دیگر رودی نیست ...نگران نباش ما امروز آب میوه و ایستک و پپسی نمی خوریم برایت آب معدنی می خریم...

هیچ کس نمی داند شاید گسل زیر پای او نیز روزی از خواب برخیزد آنوقت می دانم حتما تو اولین کس خواهی بود که خواهی آمد صفای شما بیشتر است ...دیگر غصه نخور تو از مایی و ما از تو فراموشت نخواهیم کرد ...

دست به دست هم می دهیم هرچند دستانمان کوچک باشد و سهم ما فقط یک بطری آب باشد ... نمی گذاریم حالا بعد از زلزله سرما و کنسرو سمی و بی آبی و بیماری وجود مهربان و نازنینت را از ما دریغ سازد ....
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۲/۱۴ - ۱۹:۲۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)