درباره من بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ
_____________________ «سبحان من اظهر الأشیاء و هو عینها» و «بسیط الحقیقة کل الأشیاء و لیس بشی منها» _____________________ مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه {هرکس خودش را بشناسد پس همانا خدای خویش را می شناسد} (حضرت رسول اکرم ص) _____________________ دوری کن از این که ذکاوت و کیاست و تبری تو از عامه مردم این باشد که اعتراض کنی و هر چیز را انکار کنی. این سبکی و ناتوانی است. و تندروی تو در تکذیب آنچه هنوز برای تو روشن نشده کمتر از تندروی تو در تصدیق امر بیدلیل نیست. تو باید به رشته توقف چنگبزنی، هرچند که استنکار و بعید شمردن آنچه شنیدهای تو را تحریک میکند مگر آنکه دلیل برمحال بودن آن داشته باشی. پس بهتر است که امثال این سخنان را در حوزه امکان قراردهی تا آنکه برهان آن را مردود سازد. و بدان که در طبیعت پدیدههای شگفتانگیزی است، و از ارتباط میان قوای عالی فعال و قوای سافل منفعل عجایبی پدید می آید. (شیخ الرئیس) _____________________ از حرف کسی رسد به جایی؟نرسد! بانگ مگسی رسد به جایی؟نرسد! در بحر خسی رسد به جایی؟نرسد! هر بوالهوسی رسد به جایی؟نرسد! (علامه حسن زاده ی آملی) _____________________ قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنید و با عظمت عشق پر کنید. زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور... بی اعتنا به حقیران در روح. کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد. بـرای عاشق ، ناب ترین ، شور است و زندگی و نشاط. برای لاشخور ، خوبترین ، جسدی است متلاشی ... (صدرالمتألهین) _____________________ بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف، و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک، و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار... و بپرهیزید از ناجوانمردیها ، ناراستیها ، نامردمیها! چنین کنید تا ببینید که خداوند ، چگونه بر سفرهی شما ، با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد ، و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند و "در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند"... مگر از زندگی چه میخواهید، که در خدایی خدا یافت نمیشود، که به شیطان پناه میبرید؟ که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟ که در سلامت یافت نمیشود، که به خلاف پناه میبرید؟ (صدرالمتألهین) _____________________ خداوند همه چیز میشود همه کس را...به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهیز از معامله با ابلیس. (صدرالمتألهین) _____________________ خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود، و به قدر ایمان تو کارگشا میشود، و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود، و به قدر دل امیدواران گرم میشود... پــدر میشود یتیمان را و مادر. برادر میشود محتاجان برادری را. همسر میشود بی همسر ماندگان را. طفل میشود عقیمان را. امید میشود ناامیدان را. راه میشود گمگشتگان را. نور میشود در تاریکی ماندگان را. شمشیر میشود رزمندگان را. عصا میشود پیران را. عشق میشود محتاجانِ به عشق را... (صدرالمتألهین) _____________________ قلب من پذیرای همه صورتهاست چراگاهی است برای غزالان و صومعهای است برای راهبان و معبدی است برای بتپرستان و کعبهای است برای حاجیان الواح تورات است و کتاب قرآن دین من «دین عشق» است و ناقهی عشق مرا به هر کجا خواهد، سوق میدهد و این است ایمان و مذهب من لقد صار قلبی قابلا کل صورة فمرعی لغزلان و دیر لرهبان و بیت لاوثان و کعبة طایف و الواح تورات و مصحف قرآن ادین بدین الحب انی توجهت رکائبه فالحب دینی و ایمانی (شیخ اکبر) _____________________ گر نبود خنگ مطلی لگام زد بتوان بر قدم خویش گام ور نبود مشربه از زر ناب با دو کف دست، توان خورد آب ور نبود بر سر خوان، آن و این هم بتوان ساخت به نان جوین ور نبود جامه اطلس تو را دلق کهن، ساتر تن بس تو را شانه عاج ار نبود بهر ریش شانه توان کرد به انگشت خویش جمله که بینی، همه دارد عوض در عوضش، گشته میسر غرض آنچه ندارد عوض، ای هوشیار عمر عزیزیست، غنیمت شمار (شیخ بهایی) _____________________ لعمری من إعتزل عن الکتب العقلیة و الصحف العرفانیة مما أهدتها الأیادی النوریة کتمهید القواعد و شرح القیصری علی فصوص الحکم و سرح العیون فی شرح العیون و مصباح الأنس و شرح المحقق الطوسی علی الإشارات و الأسفار و الشفاء و الفتوحات المکیة،فقد عزل نفسه عن فهم الخطاب المحمدی (ص) و حرمها من النیل بسعادتها القصوی (علامه حسن زاده) _____________________ عشق خاص تر از محبت است زیرا که همه ی عشق محبت باشد اما همه ی محبت عشق نباشد؛و محبت خاص تر از معرفت است زیرا که همه ی محبت معرفت است اما همه ی معرفت محبت نباشد (شیخ اشراق) _____________________ و مخلَص کلام اینکه به قول حضرت ملای رومی : نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته ام و بردۀ دینم نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم، نه بهشتم که چنین است سرشتم این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ... حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را : آنچه گفتند و سرودند، تو آنی خود تو جان جهانی گر نهانی و عیانی تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی تو خود اسرار نهانی همه جا تو نه که یک جای نه یک پای همه ای با همه ای همهمه ای تو سکوتی تو خود باغ بهشتی تو به خود آمده از فلسفۀ چون و چرایی به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی نه که جزئی نه که چون آب در اندام سبوئی تو خود اویی به خود آی تا در خانه متروکۀ هر کس ننشینی و به جز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی ... به خــــــود آ ... |
انسان در عرف عرفان
(Ya-Hoo-22 )
آلبوم:
میراث عرفا
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
313 بازدید امروز: 313
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|