امشب دل مریم، ترانه پرواز می سراید؛
به دشت سرد ِجنونِ جدایی !
به دنیای بی رنگ ِ بی خیالی !
تا ابر نسیان ببارد بر غم هایی ..،
که جاریست دررگ ِآرزوهای پوشالی !
امشب دل مریم، واژه درد را می خواند؛
از نبودن های بی دلیل ِهمیشگی !
از باور بودنت در لحظه های دلتنگی !
از اشکِ دیدگانم در حسرتِ خوشبختی !
از سوال تکراری؛ آیا ز سفر باز می گردی؟!
امشب دل مریم، هوس فریاد دارد؛
ز دست روزگاری که برخلاف نگاهم چرخید !
در دایره تقدیری که حکمتش مجهول گردید!
از دلی که زیر پای خود خواهی تو پوسید !
در کوچه پر رهگذر قلبت که سراب گردید !
امشب دل مریم، هوای نگاهت را دارد؛
نگاهی که دیگر شاد نیست، حرف دارد !
سکوت بی پاپانش، رازسنگینی به باردارد !
قلب خیس و بارانی ام ، تو را می خواند!
بر جامه تنهایی خود، خیال خام می بافد..!
نوشته: مریم.یعقوبی