یکسال دیگر هم ورق خورد،
تقویم خسته سالهای عمر من!
امروز، بیش تر از هرروز، منتظرم.
ساعت روی دیوار، بیشتر از
روزهای قبل و بعد از امروز،
نگاه بیقرار مرا،قاب ثانیه ها می کند!
دلم، بهانه می کند
لبم، سکوت می خواند
بغضم، جوانه می زند
شعرم، زبانه می کشد!
به تلالو شمع های رنگی کیک،
چشم می بندم
آرزویم، یخ می بندد
فوت می کنم؛
" من، آغاز می شوم "
دلم پنجره می خواهد
ویک آسمان، باران
و یک سبد فخر ،
که بفروشم به زندگی
و بادبادک کاغذی کودکی هایم،
تا بر بادش دهم
اوج بگیرم و فریاد زنم:
" من، دختر شهریور
هر روز، روز شکفتن من است."
نوشته: مریم.یعقوبی ( 15 شهریور 1397 )