هفت روز گذشت!
با طعم گس ِمرگ ،
با مزه ی تلخ ناباوری !
با گم شدن در جاده ی سیاهی.
پنجشنبه ها، بوی تنهایی می دهد
حسِ دردناک رفتن های ابدی
شکستن قلب ها و چکیدن اشک ها
روزها می گذرند و می تازند
ماه ها هم می گذرند
و به سال ها می رسند
من می مانم و پنجشنبه های پر درد
ظرفی آب، سنگی در دست.
فاتحه ای زیر لب؛ حسرتی بر دل!
نوشته: مریم. یعقوبی
99/10/25