
میروی شاد و دریغ
و نمیدانی هیچ
بعد این فاصلهها
كمر صبر مرا میشكند …
خیر در پیش و سفر بیتشویش
توشه راهت گل مریم – سبدی نورانی
كوله بارت مملو – از صداقت… پاكی – از عشق
پیش راهت چمن عاطفه سبز
مَركَب ات معجزهی تخت سلیمان بادا
من چه میدانستم سر رفتن داری
من چه میدانستم، سر بیگانگی ات در پیش است!
ای مسافر؛
من كدامین سخن ام بوی دلتنگی داشت؟!
یا كدامین شعرم قامت ترد ترا
در سحرگاه شكفتن نستود؟
در سحرگاه صداقت نسرود؟
ای مسافر
سفرت بیتشویش …
… ای مسافر؛
سفرت، بی تشویش
برو ای شادترین خاطرهی زندگی ام
برو ای پاكترین آیهی تقدیس خدا
برو ای چشم خوشت معركه گیر
دست ما نیست كه خود، تقدیر است …
ای مسافر؛
سفرت، بیتشویش
تو كه در سردی دی
خبر از باغچهی سبز وفا میدادی
و خزانت همه كاجستان بود
- زچه كوچ؟
كوچ تو …
كوچ بهاران خدا را دارد
ناز تبریزی و افرا از توست
بی تو میپوسم نرم
بی تو میسوزم گرم
و به خاطر بسپار
بی تو من میشكنم
بی تو … میدانم و میدانی خوب
روزهایم شب ظلمانی بیپایانی ست …
منــبع: http://khakqalam.persianblog.ir