فراموش کردم
رتبه کلی: 527


درباره من
ubeen.ir
*********************
There was girl who loved a boy so much she said to the boy, "If I told you that I liked you, would you take it as a joke?"
The boy said, "Yes I would."
She asked, "Why?"
The boy replied, "Because I know you don't like me, I know you love me!"
***********************
خبرت هست که

بی روی تو

آرامم نیست...؟
*************************
تا از سنگ نباشی واسه کسی بت نمیشی . . .
*************************
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران، تا از دلم بشویی غمهای روزگاران...

***********************
هوای گرم عاشقی کنار تو یادش بخیر

روزای خوب زندگی کنار تو یادش بخیر

جرات سختی و خطر بخاطر عشق تو بود

یه عالمه دیوونگی کنار تو یادش بخیر
************************
اهل میانه ام.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .
دوستانی دارم ، بهتر از آب روان .

************************
آدرس پیج اینستاگرام من:

topface7

.
.
.
خوشحال میشم منو فالوو کنید

************************
چه قدر بده که دیگه از آدمای احساسی و عاشق خبری نیست...
***********************
ماندن بپای کسی که دوستش داری قشنگ ترین اسارت زندگی است.
**********************
خیلی وقنه که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم نه کسی از جلوم رد بشه حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده....... آدم بی احساسی نیستم... بیمعرفت و نامرد نیستم،
فقط... فقط یه زمانی یه کسایی وارد زندگیم شدن .... که یه سری باورامو از بین بردن......
*********************************************************************

کاش دلم قایقی بود که لب یک اسکله خودش را به تو می بست...
_________________________
دور شدی از من
آهسته آهسته
روی ریل ها راه می رفتی
و سوت می زدی
بی خیال و آسوده
تقصیر تو نبود
خانه ی من
برای دو احساس
کوچک بود!
_________________________
موسیقی: ویولون

رنگ: آبی

خواننده مورد علاقه م: پویا، هایده، آرمین2afm

آهنگ های مورد علاقه م:

من خودم رفتنی هستم، از بانو هایده
قسمت، از سعید پورسعید
ندارمت، از مهدی یراحی
میترسم،از ناصرصدر
نپرس چرا،از رامین بیباک
برو خوشبخت بشی، از پویا بیاتی
غوغای ستارگان، از محمد اصفهانی
بی حوصله، از مرتضی سرمدی

بازیگر: فقط شهاب حسینی و لیلا اوتادی و حامد بهداد

شعار: A short workout is better than no workout
_________________________

خوشحال میشم با اونایی که میرن کلاس موسیقی آشنا بشم
__________________________
کسی رو ادد نمیکنم لطفا ...
______________________
_____نقطه سر خط____

**********************

http://www.wallpaperup.com

_______________________
http://www.123rf.com/stock-photo/
_________________________

زخم تازه میزنی اما دَم نمیزنم
شهرو بی شونه ی تو
دیگه قدم نمیزنم
بغض تلخ رفتن تو تا ابد وا نمیشه
مثل تو یه زخم دلخواه
دیگه پیدا نمیشه
از سرم خیال تو چرا بیرون نمیاد؟!
یخ زده اشک تو چشام
آخ چرا بارون نمیاد؟!
بغض تلخ رفتن تو تا ابد وا نمیشه
مثل تو یه زخم دلخواه
دیگه پیدا نمیشه
نمیاد نه نمیاد دیگه بارون نمیاد
دیگه عطر نفسات
از این خیابون
نمیاد
زخم رفتنت مثل ِ گلوله ای تو سینَمِ
جز خیال تو فقط
مرگ که تو کمونمه

از تو خاطراتمون خندتو بردارو برو
بیا جای مشتم و
ببین رو دیوارو برو
ته این ترانه ها میخوام صدام و گم کنم
عطرت از سرم بره
خاطره هامو گم کنم
نمیاد نه نمیاد دیگه بارون نمیاد
دیگه عطر نفسات
از این خیابون
نمیاد
یکی از گذشته ها میگه بارون نمیاد
من کویرم ای خدا
دیگه بارون نمباد

_______________________


*اینم یه شعر از زخمی به طرفدارام*

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم
مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز
من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم
توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی
چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر
تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
... بازی منتهی العافیه را می بازم
سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم
ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم
خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم
مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود
قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست
آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم
هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت
همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را
پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نه
برف و کولاک زده راه خراب است نرو
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم
می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
... خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش...


____زخمی____
Pain ful (ZAKHMI-E-Z-H )    

صبحت بخیر عزیزم... یک داستان غم انگیز واقعی از زبان معین خواننده...

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۴/۰۲ ساعت 17:18 بازدید کل: 1259 بازدید امروز: 1237
 

معین خواننده معروف تعریف میکند روزی از ایران نامه ای دستم رسید که داستان زندگی یک فرد از ابادان بود ، داستان نوشته شده از این قرار بود ... 


شخصی تعریف میکرد که 16 ساله بودم عاشق دختری شدم ، چنان دیوانه وار عاشق ان دختر شدم که پس از اصرار و پافشاری بسیار زیاد توانستم در همان سن پدرم را راضی کنم که به خواستگاری دختر برویم ، وقتی به خواستگاری رفتیم پدر دختر بنای مخالفت گذاشت و برای اینکه مرا از سر. باز کند اصرار داشت باید درس بخوانم و حداقل دیپلم داشته باشم ،

پس از ان با جدیت درس را ادامه دادم تا دیپلم گرفتم ، بعد ان دوباره به خواستگاری رفتیم ، ولی پدر دختر گفت حتما باید به سربازی بروم و بدون داشتن کارت پایان خدمت هرگز به دخترش فکر نکنم ،

در بیست سالگی به سربازی رفتم و در بیست و دوسالگی دوباره به خواستگاری رفتم ولی پدر دختر اصرار داشت که باید کار مناسب داشته باشم ،

به هر حال بعد پیدا کردن کار مناسب و خواستگاری رفتن و امدن هایم و بهانه های مختلف باعث میشد که بروم و به خواسته جدید عمل کنم و دوباره بیایم

 

، جالب اینکه در این مدت ان دختر هم به پایش نشسته بود و خواستگاران دیگر را رد میکرد ،

 

ان شخص تعریف میکند پس از این خواستگاری رفتن ها و نا امید شدن ها بالاخره پدر دختر در 32 سالگی راضی به ازدواجمان شد و دست از بهانه های خود برداشت ،

جشن بزرگی بر پا کردیم و در انتهای مراسم در حالی که خودم را خوشبخت ترین ادم روی زمین میدانستم به خانه ی خودمان رفتیم ، وقتی به خانه رسیدیم همسرم به قدری خسته شده بود بر روی مبل دراز کشید و خوابش برد ، من هم برای اینکه اذیت نشود فقط پیشانی اش را بوسیدم و در یک گوشه خوابم برد ،

صبح اول وقت شاد و سرخوش از اینکه بالاخره پس از سالها معشوقه ام را در کنارم میبینم از خواب بیدار شدم و وقتی او را در خواب دیدم تصمیم گرفتم به تهیه وسایل صبحانه بپردازم ،

صبحانه را تهیه کردم و مدتی منتظر بیدار شدنش بودم که نگران شدم ، کمی ترسیدم ولی نزدیک که شدم دیدم دختر نفس نمیکشد ،

سریعا پزشکی اوردم و پزشک بعد از معاینه گفت این دختر شب گذشته از فرط خوشحالی دچار حمله قلبی شده و ایست قلبی کرده است و فهمیدم پس از سال ها تلاش برای بدست اوردنش او را برای همیشه از دست داده ام....

صبحت بخیر عزیزم با آنکـه گفتـه بودی دیشـب خـدانگهدار
با آنکه دست سردت از قـلـب خـستـه تـو گویـد حدیث بـسـیـار


صـبـحت بـخـیـر عزیزم بـا آنکه در نگاهـت حرفی برای من نیست
بـا آنـکـه لـحـظـه لـحـظـه می خوانم از دو چشمت تـن خـسـتـه ای ز تـکـرار




عهدی که با تو بستم هرگز شکستنی نیست
این عشق تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست


ومن با تأثر این شعر را در وصفه این دو معشوقه خواندم و تقدیمشان کردم.
هر موقع که خودم گوش میدهم ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری میشود....
قدر یکدیگر را بدانید.
شاید فردایی باشد، ولی معشوقه ات زنده نباشد

 *************************************************************

صبحت بخیر عزیزم...

********

زخمی...

 

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۴/۰۲ - ۱۷:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)