حقیقت تلخ

بعضیها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است.

به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد...
ولی آموختم ناله ام سکوت باشد...
گریه ام لبخند...
و تنها همدمم، خدا...


وقتی ارزش ها عوض میشن
عوضی ها با ارزش میشن


چقدر سخته عشقت برای دیدن قلبت, دکمه ی مانتویت را باز کند....


اصرار کردم حقیقت را بگوید
تا روشن شوم،
وقتی گفت برای همیشه خاموش شدم.


عقاب همیشه تنهاست اما لاشخور ها همیشه با هم هستند...


ما به دنیا آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت پیدا کنیم نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم

صبر کردن درد ناک است و فراموش کردن دردناکتر ولی از این دوتا دردناکتر این است که ندانی باید صبرکنی یا فراموش


همواره شکسته اند قلک ها را
جدی نگرفته اند دلقک ها را
محصول که برداشته شد دهقانها
کردند فراموش مترسک ها را


نقش یک درخت خشک را
در زندگی بازی میکنم
نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پیر...!!