
تریبون مستضعفین – خداوند در قرآن کریم در سورهی کهف، آیات ۸۳ تا ۹۸ از شخصی ملقب به «ذوالقرنین» یاد کرده است که البته در مورد نام واقعی این فرد، میان مفسران و محققان اختلاف است.
درمورد شأن نزول این آیات از ظاهر اسلوب آیات این برداشت میشود که شخصی از پیامبر (ص) از ذوالقرنین سؤال کرده است و این آیات در پاسخ سؤال ان فرد نازل شده است. اما هویت «ذوالقرنین» در قرآن بحث مهمی دربارهی یکی از مسائل تاریخی است که محققان قدیم و جدید در آن متحیر بودهاند.
در مورد خصایص ذوالقرنین در قرآن آمده است:
۱- قرآن از قول سؤال کنندگان لقب ذوالقرنین را مطرح کرده است؛ یعنی این نام یا لقب را قرآن از خود وضع نکرده بلکه آنان که دربارهی این شخص از پیامبر (ص) سؤال کرده بودند این لقب را بر او نسبت دادهاند؛ « ویسئلونک عن ذی القرنین »
۲- خداوند او را ملک و اسباب فرمانروایی بخشیده و غلبه برای او مهیا کرده بود.
۳- فتوحاتی که وی در جنگهای عظیم خویش بدست آورده بود از سه جهت توصیف شده است: اول از سمت غربی تا جایگاهی بوده است که در آنجا خورشید گویی در چشمهای فرو میرفت. دوم از سمت شرقی تا جایگاهی بوده است که به سرزمینی میرسید که آبادانی نبوده و در آن قبایل بدوی سکونت داشتهاند. سوم به جایگاهی رسیده بود که در آن تنگنای کوهی بوده است و از پشت کوه گروهی موسوم به یاجوج و ماجوج ساکن بودهاند که بر اهالی این سرزمین از هر سو میتاختند و به غارت میپرداختند و آنان مردمی وحشی و محروم از مدنیت و خرد بودهاند.
۴- پادشاه در تنگنای کوه برای حفظ مردم از دستبرد و غارت یاجوج و ماجوج سدی بنیان نهاد.
۵- این سد تنها از سنگ و آجر ساخته نشد بلکه در آن آهن و مس نیز به کار رفته بوده و به همین خاطر سدی بلند درست شده بود بطوریکه که غارتگران از دستبرد بدان عاجز آمدند.
۶- این پادشاه به خدا و به آخرت ایمان داشته است.
۷- پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت و هنگام کشورگشایی کینه ورز و قتال نبوده است و از این رو زمانی که بر قومی در غرب چیره شده است مردم گمان کردهاند که او هم مانند دیگر کشورگشایان خونریزی را آغاز خواهد کرد ولی او این کار را نکرده است بلکه به آنان گفته است: پاکان شما هیچگونه بیمی در دل راه ندهند و هر یک از شما که عملی نیکو کند پاداش آنرا خواهد دید. با آنکه آن قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند با ایشان شفقت کرد وبه دادگری و نیکوکاری دل آنان را بدست آورد.
۸- به مال آزمند نبوده است زیرا هنگامی که برای ساخت سد، مردم خواستند به جمع آوری مال بپردازند از قبول آن امتناع کرد و گفت آنچه را خدای به من ارزانی داشته مرا از اموال شما بینیاز میکند لیکن مرا به قوت بازو یاری دهید تا برای شما سدی آهنین بسازم.
اما آنچه مهم است این است که این پادشاه که بوده و در کجا ظهور کرده و چرا بدین لقب شگفتانگیز ملقب شده است؟ آیا براستی پادشاهی که بدین لقب نامیده شده وجود داشته است یا کلمهی خرافی و یکی از اساطیر اولین است؟ این مسائل و بسیاری از پرسشهای دیگر پیرامون این مسئله هست و در طی قرون و اعصار گذشته خاطر دانشمندان و محققان را به خود مشغول کرده است. لیکن هیچ پاسخ مقنعی بدان ندادهاند.
در مورد اسم و هویت ذوالقرنین اسامی مختلفی در روایات توسط بزرگان و مفسران ذکر شده است. در این روایات از افرادی همچون «عیاش» ، «اسکندر مقدونی» ، «مرز یابن مرز به یونانی» ، «مصعب بن عبدالله بن قحطان» ، «صعب بن ذی المراثد» ، «شین هوانک تی» ، «عبدالله بن ضحاک» ، «کوروش کبیر» و … نام برده شده است. هر یک از این بزرگان هم کوشیدهاند تا ویژگیهای قرآنی ذکر شده را با او تطبیق دهند.
در این میان کسانی هم بودهاند که با دلیل و مدرک این افراد منتسب به ذوالقرنین را رد کردهاند. به عنوان مثال فخر رازی در تفسیر خود اصرار دارد که ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی معرفی کند، و در این باره گفتاری دارد که خلاصهاش این است:
قرآن دلالت میکند که قلمرو حکومت ذوالقرنین تا به آخر غرب و شرق و سمت شمال رسید و بنابر شهرت تاریخی کسی که حکومتش به این حد رسید، جز اسکندر شخص دیگری نیست ، چه آنکه اسکندر بر تمام کشورها مسلط شد سپس به مصر رفت اسکندریه را ساخت و سپس وارد شام شد و هر جا قدم می نهاد آنجا را فتح می کرد، بر ایران و هند و چین و… تسلط یافت ، وقتی که قرآن ذوالقرنین را چنین معرفی می کند که بر همه جا تسلط یافت و در تاریخ ثابت شده که اسکندر قاف تا فاف عالم را گرفت پس ذوالقرنین همان اسکندر است.
در میان هم کسانی بودهاند که مصداق اسکندر را برای ذوالقرنین نامناسب دانستهاند و در گفتار فخر رازی چند اشکال وارد دانستهاند:
نخست اینکه کسی که از نظر تاریخ بر مشرق و مغرب و شمال و جنوب تسلط یافته باشد، تنها اسکندر نیست ، بلکه افرادی نیز مثل کورش ، بخت النصر و… چنین استیلاء پیدا کردند.
دوم اینکه قرآن، ذوالقرنین را مؤ من به خدا و روز قیامت و یگانه پرست معرفی میکند، در صورتی که اسکندر از ستاره پرستان بود و نقل کردهاند که حیوانی را برای ستاره مشتری ذبح نمود.
سوم اینکه در هیچیک از تواریخ ذکر نشده که اسکندر مقدونی سد یأجوج و مأجوج را ساخته باشد.
چهارم اینکه اسکندر در راه کشورگشائی، افراد بسیاری را کشت و خونریزی درعالم بپا کرد، در صورتی که قرآن، ذوالقرنین را عادل و مهربان و مخالف ظلم معرفی کرده است … ا
با همه مصادیقی که برای ذوالقرنین در کتب روایی و تاریخی مطرح شده است نظرعلامه طباطبایی، آیةالله مکارم شیرازی و … محتملالصدق است و آن این است که ذوالقرنین همان کورش کبیر پادشاه هخامنشی است.
همچنین مولانا ابوکلام آزاد – وزیر فرهنگ هند در دولت مهاتما گاندی – در کتاب فوقالعاده مفیدی که تحت عنوان «ذوالقرنین یا کوروش کبیر» نگاشته است و دکتر ابراهیم باستانی پاریزی آنرا به فارسی برگردانده است، با برهانهایی انکارناپذیر اثبات میکند که تنها کسی که میتواند مقصود قرآن از «ذوالقرنین» باشد کوروش کبیر است ولاغیر.
آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق میشود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردی مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده است. اگر او پادشاهی عادل و رعیتپرور و دارای سیره رفق و رأفت و احسان بوده کوروش هم اینگونه بوده است. اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده او نیز بوده و اگر خدا به اواز هرچیزی سببی داده به این نیز داده است. اگر میان دین وعقل وفضائل اخلاقی و عده وعده و ثروت وشوکت وانقیاد اسباب برای اوجمع کرده برای کوروش هم نیز جمع کرده بود.
همانطور که قرآن کریم فرموده است کورش نیز سفری به سوی مغرب کرده حتی بر لیدیا و پیرامون آن نیز مستولی شده بود و بار دیگر به سوی مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسید و در آنجا مردمی دید صحرانشین و وحشی که در بیابانها زندگی میکردند. همچنین کورش سدی بنا کرده که به طوری که شواهد نشان میدهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوههای قفقاز ونزدیکیهای شهر تفلیس است.
آقای علامه طباطبائی نیز این سخنان را قابل انطباقتر از اقوال دیگر با قرآن و قابل قبولتر می دانند. بنابراین به احتمال زیاد ذوالقرنین همان کوروش یکی از پادشاهان هخامنشی در ایران است که در سالهای ۵۳۹ – ۵۶۰ بر ایران سلطنت داشته است و شاید بتوان گفت یکی از افتخارات ما ایرانیان داشتن پادشاهی است که درقرآن از او به نیکی یاد شده است.