ترديدي نيست كه وحدت ميان مردم از وحدت نخبگان اهميت بيشتري دارد و عدم وحدت ميان مردم مخاطرات بسيار سنگين تري- به نسبت عدم وحدت نخبگان- دارد. در عين حال بدون شك وحدت يا تفرقه نخبگان و مسئولان در وحدت يا تفرقه ميان مردم اثرگذار است اما اثر آن نوعا «تامه» نيست. منظور از وحدت هم در اينجا وحدت عقيدتي، سياسي و عملي ميان توده ها و ميان نخبگان و ميان اين دو با يكديگر حول محور فعالیت های عمرانی ،اجتماعی و فرهنگی و ورزشی در روستای مان می باشد. بنابراين وقتي مي گوئيم وحدت ميان مردم، مراد وحدت همگان است بر اين اساس پذيرش توامان همدیگر از سوي توده ها و نخبگان وحدت توده و نخبه را تشكيل مي دهد كه مي توانيم نام آن را «وحدت حداكثري» بناميم.
گاهي اوقات لجاجت بعضي از افراد كار را به جايي مي رساند كه صرف وقت براي ايجاد وحدت ميان آنان و جامعه نوعي وقت تلف كردن به حساب مي آيد. از اين رو بايد به كساني كه دلسوزانه و مشفقانه از وحدت و همگرايي اين افراد با آن گروه حرف مي زنند گفت «سعيكم مشكور» ولي بهتر اين است كه براي افزايش رضامندي مردم از جامعه و فهم عميق تر آنان از مصالح و مفاسد جامعه گام بردارند كه اين يكي «نقد سهل» است و آن «نسيه دشوار».
اما بعضي هم از وحدت دم مي زنند و منظورشان وحدت با كساني است كه طينت نظام ستيز خود را بروز داده اند! بعضي از اين فتنه گران رسما سفره خود را از مردم جدا كرده اند و تا امروز هم هيچ نشانه اي از پشيماني بروز نداده اند و هر روز هم با توسل به حرفي و حديثي و رويايي تلاش مي كنند تا كانون آشوب را در وسط ميدان نگه دارند. كاملامعلوم است كه حرف زدن اينها از وحدت، وحدت حول محور جامعه نيست بلكه وحدت حول محور ادعاهاي ظالمانه است. تكليف اين نوع از وحدت كاملامعلوم است.
اگر به رهنمودها و سيره رهبر معظم انقلاب طي 21سال گذشته نظري بياندازيم مي توانيم اصول لازم الرعايه وحدت را در موارد زير بربشمريم:
جلوي فضاي اتهام زدن به افرادگرفته شود چرا كه يك مسئول متهم نمي تواند با فراغ بال به انجام وظيفه بپردازد. پرواضح است كه اين به معناي عدم نقد يك مقام ارشد نيست چرا كه رهبري آن را در سخنان مختلف لازم شمرده است. منظور اين است كه نقد مسئول توام با هتك و هجو و ايجاد ترديد درباره درستي آنچه درباره عملكرد دستگاه تحت امر خود مي گويد، نباشد
از اصلي شدن مسايل فرعي و فرعي شدن مسايل اصلي اجتناب شود. در اينجا ممكن است گفته شود، چه مسايل اصلي و چه مسايلي فرعي اند. در پاسخ مي توانيم بگوييم آن دسته از بگومگوهاي سياسي، اقتصادي و... كه رهبري بطور محوري در سخنان و پيام هاي خود به آن مي پردازد اصلي اند و آن دسته از بگومگوها كه رهبري به آن اشاره اي نمي كند و يا بطور محوري در سخن يا مكتوب خود به آن اشاره نمي كند فرعي است
دشمن شناسي را تقويت كنيم اگر روي حركت دشمن مطالعه كنيم مي دانيم كه آنان چه تفسيري از جامعه ما ارائه مي دهند، تفسيري كه ما از وضع داخلي ارائه مي دهيم نبايد با تصوير دشمن منطبق باشد
ملاحظه كاري و انفعال كنار گذاشته شود. هر كسي بايد در ميدان، وظيفه خود را به خوبي و به هنگام انجام دهد اگر اين اتفاق بيفتد، دشمن با يك ديوار طبيعي مواجه مي گردد
از فضاي كار و فعاليت در جامعه مراقبت شود اگر مردم مسئولان مختلف را در وسط ميدان خدمت ببينند به آينده امیدوارتر می شوند.
از گفتمان هاي اصيل انقلاب مثل عدالت، مبارزه با فقر و تبعيض، مبارزه با استكبار و ظلم ستيزي مراقبت كنيم چرا كه اگر گفتمان انقلاب حاكم باشد جريانهاي انحرافي نمي توانند، مصادر نظام را به نفع خود مصادره كنند، اگر گفتمان انقلاب حفظ شود منحرفين رسوخ يافته به بدنه نظام را دفع مي كند و انقلاب شاداب باقي مي ماند.