با سلام
من تا حدی با لهجه همدانی آشنا هستم .و می خواستم به اطلاع هم میهنان عزیزم برسانم که همدان مرکز استان همدان می باشد . و غالبا بعضی افراد که در روستاها زندگی می کنند برای اینکه خودشان را پیشرفته نشان بدهند خودشان را اهل بزرگترین شهر اطرافشان قلمداد می نمایند . مثلا می گویند ما آذری هستیم یا مشهدی و غیره ... یادم می آید با کسی همکار بودم گفتم شما کجایی هستی گفت اهل اصفهانم ، اتفاقا پرونده اش زیر دستم آمد دیدم اهل یکی از روستاهای شهرکرد در استان چهارمحال بختیاری است . به همین دلیل بیشتر روستانشینان استان همدان که حدودا نیمی از آنها لهجه ترکی دارند و روستاهای استان مرکزی ، کردستان ، کرمانشاه و زنجان خودشان را همدانی می دانند . طبق آمار و ارقام 48درصد مردم همدان فارسی زبان ، 15 درصد لکی، فارسی (ملایر،نهاوند) 5 درصد شبه کردی (روستاهای اسد آباد) و 32 درصد ترک زبان هستند که در شهر بهار ترکهای آذری و شهرهای فامنین و کبودراهنگ و رزن شبه ترکی که نصفش فارسی است زندگی می کنند . زبان شهر همدان سانسکریت آریا یی یا پهلوی (فهلوی) است که زبان فارسی باستان است . و لری هم شاخه ای از زبان پهلوی یا سانسکریت است .
اما درمورد ترجمه شعر ملا علی اکبر پروین همدانی :
کرده خواهش زمن آن مه عمل دشواری
اصطلاحات زنان همدان را باری
از من خواسته است آن ماه کاری دشوار که اصطلاحات زنان همدان را برایش بازگو کنم
وخی اُماج بمال دخدره عید آمد آخه
قرچمانه زده؛ آخه چغذر رو داری؟
برخیز ای دختر وسایل آش اُماج (آشی که از آرد گندم تهیه می شود ) را آماده کن ، بلا گرفته آخر چقدر روی تو زیاد است
حالا چِنگول میگیری نِکه برودات اِفتاد؟
اماشی، مثل بوای … بیعاری
حالا نیشگون می گیری زخم به روده هایت افتاد اما چی تو هم مثل پدر (........) بیعار هستی
دیه ای چالمه شیه شرتی کنان هشتی سرت
اینه هشتی که بگن ینی تونم دین داری؟
این دستار چیست که با ناز و افاده بر روی سرت گذاشتی این را گذاشته ای که به گویند تو هم دیندار هستی
پسره رد شو برو و ایسادی اینجا شی کنی
هی میزلانی بشم چشمات با یقوچ واری
ای پسر گذر کن و برو اینجا ایستاده ای چکار کنی با آن چشمهایت مانند جغد به من نگاه می کنی
لو بان نشده بودی شی بکنی ای سره خور
چشمت افتاده به اربایم بنه بازاری؟
لب بام نشسته بودی که چکار بکنی ای کسی که وجودت مایه مرگ دیگران است که چشمت افتاده است به ابراهیم که اهل محل بنه بازار (یکی از محلات همدان نزدیک آرامگاه باباطاهر) است .
آش پلته مُخوری پت پیلت پندومیده
هی ماقت میچینه، هی همه روزه بیماری
آش پتله (آشی از گندم ، پیاز داغ ) می خوری و لب و دهانت باد کرده است ، همیشه بینی ات لاغر است و بیمار هستی .
شورُم شو زدتم لممه سی کن شی شده
خوش حال تو که ار روی شوور بیزاری
شوهرم دیشب مرا زده است ران و کفل مرا نگاه کن ببین چه شده است ، خوش بحال تو که از روی شوهر بیزار هستی
روز سینزه قوزولهی تچ میوریم هفلانجین
خش نکن خانهمه کردم همه ر گردواری
روز سیزده بدر کوزه کوچک که محتوی سرکه است بر میداریم و می رویم هفت لانجین (محله ای در همدان نزدیک حصار حاج شمس علی که الان جزء شهر همدان شده است ) (لانجین ظرفی سفالی شبیه تشت می باشد) عصبانی نشو خانه مان را تمیز و مرتب کرده ام
اکههی شی شده باز، مگه دایزت زدتت؟
داملا بشنفه میپلمانتش گو واری
ای بابا باز چطور شده است مگه زن داداشت ترا زده است .
برادر بزرگمان بشنود به کثافت آلوده اش می کند .