فراموش کردم
رتبه کلی: 1746


درباره من
الهی العف...


قابل توجه تیرماهی ها ...

زمانی کــه حــس میــکنی یــه نــفر عــوضیه ....

بــه حـِـسِت اعــتماد کــن !

سـَـند و مــدرکش کم کم جــور میشه
...................................................
Kimlere kaldi dunya
Dolub boşaldın dunya
Olmadi sirrin acan
Sehrli qaldı dunya

Yaratti o yaradan
Cefasin cekti insan
Yaratti o yaradan
Cefasin cekti insan

Olmadi sirrin acan
Sehrli qaldı dunya

Kimlere kaldi dunya
Dolub boşaldın dunya
Dunya Dunya, Dunya Dunya, Dunya Dunya
Kimlere kaldi dunya
Dunya Dunya, Dunya Dunya, Dunya Dunya



Sevenler ota yandi
Qul oldu adi qaldı
Sahlar torpaq aldi
Kimlere kaldi dunya

Kimlere kaldi dunya
Dolub boşaldın dunya
Dunya Dunya, Dunya Dunya
Kimlere kaldi dunya
Olmadi sirrin acan
Sehrli qaldı dunya


nastouh (abbas69 )    

دوست دارم که..........

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۱۹ ساعت 18:02 بازدید کل: 340 بازدید امروز: 169
 

دوست دارم که.....

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم

کنی که نترسم ...که سردم نشه ...که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم

نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم

چشماتو می‌بندی؟ میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد

شروع می‌کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی‌شن ...

می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی

که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که

می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز

می‌گیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه می‌گی.. من شلوارک پامه ... دستمو می‌ذارم

رو زانوم ... خون میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ

قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ... محکمتر

بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی

هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من

مردم ... می‌دونی؟

من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ...

مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو

ترانه غزل

انگار با من از همه کس آشناتری ، از هر صدای خوب برایم صداتری
ایینه ای به پکی سر چشمه ی یقین ، با اینکه روبروی منی و مکدری
تو عطر هر رسیده و نجوای هر نسیم ، تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری
لالای پر نوازش باران نم نمی ، خاک مرا به خواب گل یاس میبری
انگار با من از همه کس آشناتری ، از هر صدا خوب برایم صداتری
درهای ناگشوده ی معنای هر غروب ، مفهوم سر به مهر طلوع مکرری
هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع ، هم روح لحظه های گل یاس پرپری
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام ، هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری
انگار با من از همه کس آشناتری ، انگار با من از همه کس آشناتری
من غرقه ی تمای غرقاب های مرگ ، تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری
من چیره می شوم به هراس غریب مرگ ، از تو مراست وعده ی میلاد دیگری
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام ، هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۲/۲۵ - ۱۰:۳۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
حبیبی**(ronas )
۹۲/۰۵/۲۲ - 19:22
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)