مطمئن هستم نیکلاس گان و مهدی سهیلی از وجود هم بیخبر بوده و هستند، اما احساس میکنم این آهنگ نیکلاس گان برای این شعر مهدی سهیلی ساخته شده، و درج این مطلب برای تمام عزیزانی است که در خاطر من ماندگارند.
در خاطر منی
ای رفته از برم به دیاران دور دست !
با هر نگین اشک ، به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست _
در خاطر منی .
هر شامگه که جامه ی نیلین آسمان _
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است _
هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب _
بر گوش شب به جلوه ، چنان گوشواره است _
آن بوسه ها و زمزمه های شبانه را _
یاد آور منی _
در خاطر منی .
---
در موسم بهار _
کز مهر بامداد _
دوشیزه ی نسیم _
مشاطه وار ، موی مرا شانه می کند _
آن دم که شاخ پر گل باغی بدست باد _
خم می شود که بوسه زند بر لبان من _
وآنگاه ، نرم نرم _
گل های خویش را به سرم دانه می کند _
آن لحظه ، ای رمیده ز من ! در بر منی
در خاطر منی
---
هر روزِ نیمه ابری پائیز دلپسند
کز تند باد ها _
با دست هر درخت _
صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد _
رقصنده در هواست _
و آن روز ها که در کف این آبی بلند _
خورشید نیمه روز _
چون سکه ی طلاست _
تنها توئی توئی تو که روشنگر منی _
در خاطر منی .
---
هر سال ، چون سپاه زمستان فرا رسد _
از راه های دور _
در بامداد سرد که بر ناودان کوی _
قندیل های یخ _
دارد شکوه و جلوه ی آویزه ی بلور _
آن لحظه ها که رقص کند برف در فضا _
همچون کبوتری _
وانگه برای بوسه نشینند مست و شاد _
پروانه های برف ، به مژگان دختری
در پیش دیده ی من و در منظر منی
در خاطر منی .
---
آن صبح ها که گرمی جانبخش آفتاب _
چون نشئه ی شراب ، دود در میان پوست
یا آن شبی که رهگذری مست و نغمه خوان _
دل می برد به بانگ خوش آهنگ : دوست ، دوست _
در باور منی
در خاطر منی .
---
اردیبهشت ماه
یعنی : زمان دلبری دختر بهار
کز تک چراغ لاله ، چراغانی است باغ
وز غنچه های سرخ _
تک تک میان سبزه ، فروزان بود چراغ
وانگه که عاشقانه بپیچد به دلبری
بر شاخ نسترن _
نیلوفری سپید_
آید مرا به یاد که : نیلوفر منی
در خاطر منی
---
هر جا که بزم هست و زنم جام را بجام
در گوش من صدای تو گوید که : نوش ، نوش
اشکم دود به چهره و لب می نهم به جام _
شاید روم ز هوش
باور نمی کنی که بگویم حکایتی :
آن لحظه ای که جام بلورین به لب نهم –
در ساغر منی
در خاطر منی .
برگرد ، ای پرنده ی رنجیده ، بازگرد
باز آ که خلوت دل من آشیان توست
در راه ، در گذر
در خانه ، در اطاق _
هر سو نشان توست
---
با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز
پنداشتی که نور تو خاموش می شود ؟
پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد ؟
و آن عشق پایدار ، فراموش می شود ؟
نه ، ای امید من !
دیوانه ی تو ام
افسونگر منی
هر جا ، به هر زمان _
در خاطر منی.
مهدی سهیلی
1346/7/15
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۴/۰۱ - ۱۴:۵۹
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.