فراموش کردم
رتبه کلی: 1695


درباره من
مستانه.پیرایش (abcdz2 )    

در خاطر منی ...

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۰۱ ساعت 14:59 بازدید کل: 409 بازدید امروز: 321
 

 

مطمئن هستم نیکلاس گان و مهدی سهیلی از وجود هم بیخبر بوده و هستند، اما احساس میکنم این آهنگ نیکلاس گان برای این شعر مهدی سهیلی ساخته شده، و درج این مطلب برای تمام عزیزانی است که در خاطر من ماندگارند.

 

در خاطر منی

 

ای رفته از برم به دیاران دور دست !

با هر نگین اشک ، به چشم تر منی

هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست _

در خاطر منی .

هر شامگه که جامه ی نیلین آسمان _

پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است _

هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب _

بر گوش شب به جلوه ، چنان گوشواره است _

آن بوسه ها و زمزمه های شبانه را _

یاد آور منی _

در خاطر منی .

 

---

 

در موسم بهار _

کز مهر بامداد _

دوشیزه ی نسیم _

مشاطه وار ، موی مرا شانه می کند _

آن دم که شاخ پر گل باغی بدست باد _

خم می شود که بوسه زند بر لبان من _

وآنگاه ، نرم نرم _

گل های خویش را به سرم دانه می کند _

آن لحظه ، ای رمیده ز من ! در بر منی

در خاطر منی

 

---

 

هر روزِ نیمه ابری پائیز دلپسند

کز تند باد ها _

با دست هر درخت _

صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد _

رقصنده در هواست _

و آن روز ها که در کف این آبی بلند _

خورشید نیمه روز _

چون سکه ی طلاست _

تنها توئی توئی تو که روشنگر منی  _

در خاطر منی .

 

---

 

هر سال ، چون سپاه زمستان فرا رسد _

از راه های دور _

در بامداد سرد که بر ناودان کوی _

قندیل های یخ _

دارد شکوه و جلوه ی آویزه ی بلور _

آن لحظه ها که رقص کند برف در فضا _

همچون کبوتری _

وانگه برای بوسه نشینند مست و شاد _

پروانه های برف ، به مژگان دختری

در پیش دیده ی من و در منظر منی

در خاطر منی .

 

---

 

آن صبح ها که گرمی جانبخش آفتاب _

چون نشئه ی شراب ، دود در میان پوست

یا آن شبی که رهگذری مست و نغمه خوان _

دل می برد به بانگ خوش آهنگ : دوست ، دوست _

در باور منی

در خاطر منی .

 

---

 

اردیبهشت ماه

یعنی : زمان دلبری دختر بهار

کز تک چراغ لاله ، چراغانی است باغ

وز غنچه های سرخ _

تک تک میان سبزه ، فروزان بود چراغ

وانگه که عاشقانه بپیچد به دلبری

بر شاخ نسترن _

نیلوفری سپید_

آید مرا به یاد که : نیلوفر منی

در خاطر منی

 

--- 

 

هر جا که بزم هست و زنم جام را بجام

در گوش من صدای تو گوید که : نوش ، نوش

اشکم دود به چهره و لب می نهم به جام _

شاید روم ز هوش

باور نمی کنی که بگویم حکایتی :

آن لحظه ای که جام بلورین به لب نهم –

در ساغر منی

 در خاطر منی .

برگرد ، ای پرنده ی رنجیده ، بازگرد

باز آ که خلوت دل من آشیان توست

در راه ، در گذر

در خانه ، در اطاق _

هر سو نشان توست

 

---

 

با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز

پنداشتی که نور تو خاموش می شود ؟

پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد ؟

و آن عشق پایدار ، فراموش می شود ؟

نه ، ای امید من !

دیوانه ی تو ام

افسونگر منی

هر جا ، به هر زمان _

در خاطر منی.

 

 

 

 

مهدی سهیلی

1346/7/15

 

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۴/۰۱ - ۱۴:۵۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)