خوشا به حال هر کس که مثل من نیست , اینچنین سر گشته و پریشان ,اینچنین
خمیده ازغم دوران .
خوشا به حال عاشق که به یاد معشوق اشک می ریزد .
خوشا به حال معشوق که در فکر ناز فروشی و غمزه نمایی است.
خوشا به حال عارف که با یاد خدا آرام می گیرد.
خوشا به حال شاعر که حرفهای نهفته در دل را بر روی کاغذ زمزمه می کند.
گمشده در جنگلی مه آلودم , خسته از هر چه باید و نیست , دلگیر از هر چه نباید و هست .
به خدا می نگرم , فرسنگ ها از من دور است
به فضا می نگرم , تاریک و مه آلود و سوت و کور است .
دردانه های نگاهم نیز با من قهرند .قفل سکوتم با هیچ شاه کلیدی باز نمی شود .
تپش های قلبم هیچ هیجانی را پذیرا نیست
لبریزم از گفتن اما محرمی را نمی یابم