پدری با پسری گفت به قهر *** که تو آدم نشوی جان پدر !
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمده از ر...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۱۳ - ۱۶:۴۸
( 0 نظر , 90
بازدید )